«رییس من» pr 21
«رییس من» pr 21
چند روزی همینجوری گذشت و عشق بین من و هیونجین زیاد و زیادتر میشد و اون ی روز ی درخواست عجیبی داد
هیون:ا.ت ی درخواستی ازت دارم
ا.ت:جانم بگو
هیون:هر درخواستی که هس قبول میکنی
ا.ت:چرا که نه هرچی بگی قبول میکنم
هیون:بیا با هم زندگی کنیم
ا.ت:ودف!
هیون:قبول نمیکنی؟
ا.ت:قبول میکنم ولی خیلی یهویی بود
هیون:بیا خونه ی من
ا.ت:من؟نه تو بیا
هیون:نه دیگه دختر باید بره خونه پسر
ا.ت:اوکی اوکی
رفتم خونه و هرچی وسایل بود رو جمع کردم و برداشتم و در خونه رو قفل کردم
(این رو هم بدونین که یونجی و هیون باهم زندگی نمیکنن)
خونه ی هیون خیلی بزرگ بود و پنج طبقه داشت نمیدونم اینهمه طبقه رو میخواد چیکار کنه توی خونه فقط یک نفر زندگی میکنه خلاصه دیگه به من ی اتاق انتخاب کن و من ی اتاق خیلی خوشگل انتخاب کردم(عکسش رو میزارم)گفت این اتاق مشترک ما هستش
ا.ت:اتاق مشترک؟؟؟
هیون:آره دیگه
ا.ت:اها،فقط یکم برام این کلمه عجیب بود
هیون:من میرم الان برمیگردم تو همینجا بمون
ا.ت:باشه زود برگرد من گشنمه
هیون:باشه کیوتی
چند روزی همینجوری گذشت و عشق بین من و هیونجین زیاد و زیادتر میشد و اون ی روز ی درخواست عجیبی داد
هیون:ا.ت ی درخواستی ازت دارم
ا.ت:جانم بگو
هیون:هر درخواستی که هس قبول میکنی
ا.ت:چرا که نه هرچی بگی قبول میکنم
هیون:بیا با هم زندگی کنیم
ا.ت:ودف!
هیون:قبول نمیکنی؟
ا.ت:قبول میکنم ولی خیلی یهویی بود
هیون:بیا خونه ی من
ا.ت:من؟نه تو بیا
هیون:نه دیگه دختر باید بره خونه پسر
ا.ت:اوکی اوکی
رفتم خونه و هرچی وسایل بود رو جمع کردم و برداشتم و در خونه رو قفل کردم
(این رو هم بدونین که یونجی و هیون باهم زندگی نمیکنن)
خونه ی هیون خیلی بزرگ بود و پنج طبقه داشت نمیدونم اینهمه طبقه رو میخواد چیکار کنه توی خونه فقط یک نفر زندگی میکنه خلاصه دیگه به من ی اتاق انتخاب کن و من ی اتاق خیلی خوشگل انتخاب کردم(عکسش رو میزارم)گفت این اتاق مشترک ما هستش
ا.ت:اتاق مشترک؟؟؟
هیون:آره دیگه
ا.ت:اها،فقط یکم برام این کلمه عجیب بود
هیون:من میرم الان برمیگردم تو همینجا بمون
ا.ت:باشه زود برگرد من گشنمه
هیون:باشه کیوتی
۳.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.