مدرسه پولدارا پارت هجدهم
☆The school of the rich☆
part ¹⁸
جیمین: کمک میخوای؟ ا/ت: نه نیاااا! جیمین: دستتو.... ( سرش رو میخارونه) اوممم ا/ت: برو بیرونننن جیمین: باشه چیزی ندیدم(دروغ میگه) ا/ت: کثافت همه چیزم و دید... ادمین: آخ ا/ت چه خاکی بر سرت کردی ا/ت: برو گمشو... ادمین: باز برمیگردم
ا/ت ویو: از حموم اومدم بیرون و لباسام و پوشیدم و سشوار کردم ... جیمین و دیدم ولی همش ازش دوری میکردم ادمین: خاک تو سرت ا/ت: برو بیرونننن از فکرم ادمین: باشه بابا
ا/ت:( درحال فرار کردن) جیمین:( از موهای ا/ت میگیره و میگردونش سمت خودش) فرار نکن بیبی ا/ت: چی بلغور میکنی... راستی چیزی ندیدی که؟؟ جیمین: هنوز به اون موقع فکر میکنی... چیزی هم نداری که بخوام نگاهت کنم ا/ت: خیلیم دارم تو کوری و نمیبینی(دستشو میزاره روی لبش) خودم دارم چی میگممم اصن تو هرچی دیدی و فراموش کن بای جیمین:دیوونس ها (خنده) ا/ت:( نفس نفس زنان) آخ قلبم اهه اهه چم شده ... اها چون خوابم میاد اینطوری شدم.. پس برم بکپم...
ویو جیمین: چرا هی ازم دوری میکنه... نکنه عاشقم شده باشه؟... نه بابا غیره ممکنه
دوماه بعد
فصل مدرسه ها شده... و ا/ت و جیمین هرروز قلبشون به تپش میوفته... اما هنوز نمیدونن که عاشق شدن... ولی هرروز دعوا های بچگونه داشتن...
جیمین: بلندشو خرسه ا/ت: مامان بزار بخوابم... پنج دقیقه دیگه جیمین: زیادی زر نزن بلندشو... وگرنه بوست موکولم.. ا/ت: باشههه
(توی راه)
ا/ت همش میخواست بیوفته... از سره خستگی... ولی جیمین هربار میگیرش... و به مدرسه میرسن..
جیمین: خره بیدار شو... نکنه میخوای بغلت کنم.. ا/ت: نههه...خودم میتونم راه برم.. جیمین: آفرین... بچه ی خوبی باش ا/ت: راستی مگه تو ماشین نداری؟ جیمین: کسی نباید از رابطمون بویی ببره ا/ت: خب چه ربطی داره جیمین: خب نمیخوام سوار ماشینم بشی ا/ت: اسکل من همین دیروز باهات سوارش شدم (خنده) جیمین: بیشعور ا/ت: همچنین جیمین: حرفی ندارم ا/ت: خب لالی(خنده) جیمین: با یک دیوانه توی یک خونه زندگی میکنم ا/ت: خوب کاری میکنی(خنده) جیمین: رسیدیم من اول میرم بعد تو بیا ا/ت: عه عه جیمین رفت واقعا ناراحت شدم.... آهای دنیا به غم نندازم (گریه ی الکی و خنده) جیمین: جوابت رو نمیدم (رفت)
ا/ت ویو: داخل کلاس شدم... اما دوباره اون سه تا احمق رو دیدم..
لیا: هویی... حواست باشه کجا میشینی... جیمین مال منه مگه نه..... جیمین: برو کنار ا/ن: ات خوبی؟... ا/ت: آره... خب بیا بشینیم ا/ن: تو با جیمین زندگی میکنی؟ ا/ت: تو... از کجا فهمیدی ا/ن: من باهاش دوستم... هم با جونگ کوک هم جیمین ا/ت: ا/ن خانوم و باش ... اسم هارو هم حفظه... چقدر تو شیطونی ا/ن:(خنده) لوسی: شماها آنقدر نجسین... که حق نشستن هم ندارین... بلند شو ا/ن: چی؟؟ نمیفهمم... آهان ببخشید... من حضرت سلیمان نیستم که حرف های شمارو بفهمم.... اینجا کسی حرف زدن حیوون هارو بلده بیاد ترجمه کنه ا/ت:(انگشت شصتش رو نشون میده) لایک داری... انتقامم رو بگیر لوسی: ایششش من رفتم لیا
ا/ن عین خودم یک دنده و لجبازه... دعوا هم شروع بشه اول از من دفاع میکنه...
استاد: همه بشینین سرجاتون... خب بچه ها فردا امتحان دارین... خب بخونین بچه ها: وای نه
زنگ خورد و با ا/ن رفتیم... روی صندلی های حیاط نشستیم... از اون ور جیمین با جونگ کوک اومدن...
جیمین: خب کوچولو... الان باهم درس کار میکنیم... کتابتو باز کن ا/ت: موچی خیلی بهم سخت میگیلی... لوطفا بزال بلای خونه(پایینه لبش و میده جلو و با صدای بچگونه میگه) ا/ن و کوک:(شوکه) جیمین:(لبش و گاز میگیره) باشه... ولی تنبیهم داریم ا/ت: هرچی باشه قبوله جیمین: ....
ذهن من منحرفه شما چطور😂🖖
part ¹⁸
جیمین: کمک میخوای؟ ا/ت: نه نیاااا! جیمین: دستتو.... ( سرش رو میخارونه) اوممم ا/ت: برو بیرونننن جیمین: باشه چیزی ندیدم(دروغ میگه) ا/ت: کثافت همه چیزم و دید... ادمین: آخ ا/ت چه خاکی بر سرت کردی ا/ت: برو گمشو... ادمین: باز برمیگردم
ا/ت ویو: از حموم اومدم بیرون و لباسام و پوشیدم و سشوار کردم ... جیمین و دیدم ولی همش ازش دوری میکردم ادمین: خاک تو سرت ا/ت: برو بیرونننن از فکرم ادمین: باشه بابا
ا/ت:( درحال فرار کردن) جیمین:( از موهای ا/ت میگیره و میگردونش سمت خودش) فرار نکن بیبی ا/ت: چی بلغور میکنی... راستی چیزی ندیدی که؟؟ جیمین: هنوز به اون موقع فکر میکنی... چیزی هم نداری که بخوام نگاهت کنم ا/ت: خیلیم دارم تو کوری و نمیبینی(دستشو میزاره روی لبش) خودم دارم چی میگممم اصن تو هرچی دیدی و فراموش کن بای جیمین:دیوونس ها (خنده) ا/ت:( نفس نفس زنان) آخ قلبم اهه اهه چم شده ... اها چون خوابم میاد اینطوری شدم.. پس برم بکپم...
ویو جیمین: چرا هی ازم دوری میکنه... نکنه عاشقم شده باشه؟... نه بابا غیره ممکنه
دوماه بعد
فصل مدرسه ها شده... و ا/ت و جیمین هرروز قلبشون به تپش میوفته... اما هنوز نمیدونن که عاشق شدن... ولی هرروز دعوا های بچگونه داشتن...
جیمین: بلندشو خرسه ا/ت: مامان بزار بخوابم... پنج دقیقه دیگه جیمین: زیادی زر نزن بلندشو... وگرنه بوست موکولم.. ا/ت: باشههه
(توی راه)
ا/ت همش میخواست بیوفته... از سره خستگی... ولی جیمین هربار میگیرش... و به مدرسه میرسن..
جیمین: خره بیدار شو... نکنه میخوای بغلت کنم.. ا/ت: نههه...خودم میتونم راه برم.. جیمین: آفرین... بچه ی خوبی باش ا/ت: راستی مگه تو ماشین نداری؟ جیمین: کسی نباید از رابطمون بویی ببره ا/ت: خب چه ربطی داره جیمین: خب نمیخوام سوار ماشینم بشی ا/ت: اسکل من همین دیروز باهات سوارش شدم (خنده) جیمین: بیشعور ا/ت: همچنین جیمین: حرفی ندارم ا/ت: خب لالی(خنده) جیمین: با یک دیوانه توی یک خونه زندگی میکنم ا/ت: خوب کاری میکنی(خنده) جیمین: رسیدیم من اول میرم بعد تو بیا ا/ت: عه عه جیمین رفت واقعا ناراحت شدم.... آهای دنیا به غم نندازم (گریه ی الکی و خنده) جیمین: جوابت رو نمیدم (رفت)
ا/ت ویو: داخل کلاس شدم... اما دوباره اون سه تا احمق رو دیدم..
لیا: هویی... حواست باشه کجا میشینی... جیمین مال منه مگه نه..... جیمین: برو کنار ا/ن: ات خوبی؟... ا/ت: آره... خب بیا بشینیم ا/ن: تو با جیمین زندگی میکنی؟ ا/ت: تو... از کجا فهمیدی ا/ن: من باهاش دوستم... هم با جونگ کوک هم جیمین ا/ت: ا/ن خانوم و باش ... اسم هارو هم حفظه... چقدر تو شیطونی ا/ن:(خنده) لوسی: شماها آنقدر نجسین... که حق نشستن هم ندارین... بلند شو ا/ن: چی؟؟ نمیفهمم... آهان ببخشید... من حضرت سلیمان نیستم که حرف های شمارو بفهمم.... اینجا کسی حرف زدن حیوون هارو بلده بیاد ترجمه کنه ا/ت:(انگشت شصتش رو نشون میده) لایک داری... انتقامم رو بگیر لوسی: ایششش من رفتم لیا
ا/ن عین خودم یک دنده و لجبازه... دعوا هم شروع بشه اول از من دفاع میکنه...
استاد: همه بشینین سرجاتون... خب بچه ها فردا امتحان دارین... خب بخونین بچه ها: وای نه
زنگ خورد و با ا/ن رفتیم... روی صندلی های حیاط نشستیم... از اون ور جیمین با جونگ کوک اومدن...
جیمین: خب کوچولو... الان باهم درس کار میکنیم... کتابتو باز کن ا/ت: موچی خیلی بهم سخت میگیلی... لوطفا بزال بلای خونه(پایینه لبش و میده جلو و با صدای بچگونه میگه) ا/ن و کوک:(شوکه) جیمین:(لبش و گاز میگیره) باشه... ولی تنبیهم داریم ا/ت: هرچی باشه قبوله جیمین: ....
ذهن من منحرفه شما چطور😂🖖
۱۳.۱k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.