دیانا:پاشدم برم که
دیانا:پاشدم برم که
ارسلان:دیدم دیانا داره میره که دستش رو کشیدم و انداختمش رو تخت و بغلش کردم
دیانا:ارسلان ولم کن
ارسلان:آروم باش بخواب
دیانا:نمیشه راحت نیستم
ارسلان:راحت باش دیانا هی تکون میخورد و میگفت ولم کن
دیانا:ارسلان محکم فشارم میداد و داشتم اذیت میشدم که
ارسلان:محکم تو قفسه سینم فشارش دادم هی با مشتش به سینم میزد که ولش کردم افتاد رو تخت
دیانا:ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:مچم درد میکنه و ناخونام
ارسلان:یه چی بگم ؟
دیانا:بگو
ارسلان:اولش که دیدمت ازت متنفر بودم ولی یکم بعد یه جورایی عاشقت شدم
دیانا:میدونم منم
ارسلان:😘😘
دیانا:الان دیگه بیا بخوابیم
ارسلان:باشه محکم بغلش کردمو خوابیدیم
ارسلان:دیدم دیانا داره میره که دستش رو کشیدم و انداختمش رو تخت و بغلش کردم
دیانا:ارسلان ولم کن
ارسلان:آروم باش بخواب
دیانا:نمیشه راحت نیستم
ارسلان:راحت باش دیانا هی تکون میخورد و میگفت ولم کن
دیانا:ارسلان محکم فشارم میداد و داشتم اذیت میشدم که
ارسلان:محکم تو قفسه سینم فشارش دادم هی با مشتش به سینم میزد که ولش کردم افتاد رو تخت
دیانا:ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:مچم درد میکنه و ناخونام
ارسلان:یه چی بگم ؟
دیانا:بگو
ارسلان:اولش که دیدمت ازت متنفر بودم ولی یکم بعد یه جورایی عاشقت شدم
دیانا:میدونم منم
ارسلان:😘😘
دیانا:الان دیگه بیا بخوابیم
ارسلان:باشه محکم بغلش کردمو خوابیدیم
۱۶.۶k
۲۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.