فیک سایه سیاه پارت 3
فیک سایه سیاه از جیمین
پارت 3
جیمین : من چِم شده چرت بهش چفتم بیاد اینجا نمیدونم چرا ولی غرورم اجازه نمیداد اون بین اون همه مرد بشینه
دایانا : غذام رو خوردم تشکر کردم و رفتم تو اتاقم تا برای فردا استراحت کنم
فردا :
دایانا : ساعت 6:30 بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتم و اماده شدم مثل همیشه کت شلوارم رو پوشیدم کفش های ساق دار مشکیمو پام کردم و شلوارم رو کشیدم روشون موهامو مرتب کردم و از اتاقم اومدم بیرون امروز روز امتحان بود و من اماده بودم
رفتم پایین تو اشپزخونه یع صبح بخیر گفتم و یه لیوان اب خوردم اومدم بیرون که دیدم سر میز نشسته رفتم نشستم
دایانا: صبح بخیر قربان
جیمین : صبح بخیر
از زبان جیمین : از خواب بیدار شدم رفتم دوش گرفتم یه پیراهن سفید با یه شلوار مشکی پوشیدم و رفتم پایین سر میز نشستم که دیدم دایانا از تو اشپزخونه اومد نشست و صبخ بخیر گفت بعد از اینکه صبحانه تموم شد به جان گفتم وسایلو اماده کنه امروز روز امتحان بود
جیمین : واسه امتحانت اماده ای دیگه
دایانا : بله امادم
جیمین : خیله خب پس بریم
دایانا : اینو گفت و راه افتاد منم پشت سرش راه افتادم سوار ماشین شدیم و رفتیم یه شهرک متروکه ماشین رفت تو یه خرابه وایستاد از ماشین پیاده شدیم
رفتیم تو یه کارخونه
جیمین : خیله خب دایانا اگه بتونی از این 2 مرحله رد بشی تو عضو باند منی و اگه رد نشی میمیری
دایانا : قبوله باید چیکار کنم...
لباس دایانا و کفشش گذاشتم
حمایتم کن قول میدم پشیمون نشی
پارت 3
جیمین : من چِم شده چرت بهش چفتم بیاد اینجا نمیدونم چرا ولی غرورم اجازه نمیداد اون بین اون همه مرد بشینه
دایانا : غذام رو خوردم تشکر کردم و رفتم تو اتاقم تا برای فردا استراحت کنم
فردا :
دایانا : ساعت 6:30 بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتم و اماده شدم مثل همیشه کت شلوارم رو پوشیدم کفش های ساق دار مشکیمو پام کردم و شلوارم رو کشیدم روشون موهامو مرتب کردم و از اتاقم اومدم بیرون امروز روز امتحان بود و من اماده بودم
رفتم پایین تو اشپزخونه یع صبح بخیر گفتم و یه لیوان اب خوردم اومدم بیرون که دیدم سر میز نشسته رفتم نشستم
دایانا: صبح بخیر قربان
جیمین : صبح بخیر
از زبان جیمین : از خواب بیدار شدم رفتم دوش گرفتم یه پیراهن سفید با یه شلوار مشکی پوشیدم و رفتم پایین سر میز نشستم که دیدم دایانا از تو اشپزخونه اومد نشست و صبخ بخیر گفت بعد از اینکه صبحانه تموم شد به جان گفتم وسایلو اماده کنه امروز روز امتحان بود
جیمین : واسه امتحانت اماده ای دیگه
دایانا : بله امادم
جیمین : خیله خب پس بریم
دایانا : اینو گفت و راه افتاد منم پشت سرش راه افتادم سوار ماشین شدیم و رفتیم یه شهرک متروکه ماشین رفت تو یه خرابه وایستاد از ماشین پیاده شدیم
رفتیم تو یه کارخونه
جیمین : خیله خب دایانا اگه بتونی از این 2 مرحله رد بشی تو عضو باند منی و اگه رد نشی میمیری
دایانا : قبوله باید چیکار کنم...
لباس دایانا و کفشش گذاشتم
حمایتم کن قول میدم پشیمون نشی
۷۴.۵k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.