فیک جین قلعه سیاه
فیک جین قلعه سیاه
(پارت۳۱)
از زبان ات
گوشیم زنگ خورد وقتی جواب دادم یه اقا بود گفت ات به یوری بگو نره بیرون چیزی پیدا نمیکنه گفتم شما کی هستین گفت بلای جونت ات تو زیر نظر منی اگه بخوام میتونم خونتو بفرستم تو هوا اما زره زره میکشمت جوری اعضابت میدم که خودت سراغ مرگ بری یوری اومد جین گفت ات باکی صحبت میکنی به جین گفتم چیزی نگو گفتم هی توکی هستی رو اعصابم راه نرو وگرنه گیرت بیارم میکشمت گفت ات تا من نخوام تو هیچ کاری نمیتونی بکنی گفتم تو کی هستی گفت برادر همون دختری که کوشتیش یادم افتاد گوشیو قطع کرد جین گفت ات اون کیه بهت زنگ زد گفتم جین خواهش میکنم درکم کن و سوال پیچم نکن من بعدا بهت میگم به یوری گفتم ماشینو اماده کن رفتیم پیش یکی از اشنا های یوری سیم کارت به اسم جانگ بونگ بود نشستم توی ماشین و به یوری گفتم هرچقدر که میتونی تحقیق کن ببین این کیه که گوشیم زنگ خورد گفت عا ات چرا از خودم نمیپرسی یوری چیزی نمیتونه ازمپیداکنه فعلان کاریت ندارم نترس گفتم عوضی تو کی هستی که به من میگی نترس گفت ات روی اعصاب من راه نرو و گوشیو قطع کرد چشمام پر از اشک شد ولی هی خودمو کنترل کردم یوری سعی میکرد ارومم کنه اما به نفعش بود نزدیکم نشه
از زبان جین
توی خونه نشسته بودم ات اومد اما مثل قبل نبود جفت چشماش کاسه خون بود تا خواستم برم پیشش با دادگفت کسی نزدیکم نیاد رفت داخل اتاق درو قفل کرد
(پارت۳۱)
از زبان ات
گوشیم زنگ خورد وقتی جواب دادم یه اقا بود گفت ات به یوری بگو نره بیرون چیزی پیدا نمیکنه گفتم شما کی هستین گفت بلای جونت ات تو زیر نظر منی اگه بخوام میتونم خونتو بفرستم تو هوا اما زره زره میکشمت جوری اعضابت میدم که خودت سراغ مرگ بری یوری اومد جین گفت ات باکی صحبت میکنی به جین گفتم چیزی نگو گفتم هی توکی هستی رو اعصابم راه نرو وگرنه گیرت بیارم میکشمت گفت ات تا من نخوام تو هیچ کاری نمیتونی بکنی گفتم تو کی هستی گفت برادر همون دختری که کوشتیش یادم افتاد گوشیو قطع کرد جین گفت ات اون کیه بهت زنگ زد گفتم جین خواهش میکنم درکم کن و سوال پیچم نکن من بعدا بهت میگم به یوری گفتم ماشینو اماده کن رفتیم پیش یکی از اشنا های یوری سیم کارت به اسم جانگ بونگ بود نشستم توی ماشین و به یوری گفتم هرچقدر که میتونی تحقیق کن ببین این کیه که گوشیم زنگ خورد گفت عا ات چرا از خودم نمیپرسی یوری چیزی نمیتونه ازمپیداکنه فعلان کاریت ندارم نترس گفتم عوضی تو کی هستی که به من میگی نترس گفت ات روی اعصاب من راه نرو و گوشیو قطع کرد چشمام پر از اشک شد ولی هی خودمو کنترل کردم یوری سعی میکرد ارومم کنه اما به نفعش بود نزدیکم نشه
از زبان جین
توی خونه نشسته بودم ات اومد اما مثل قبل نبود جفت چشماش کاسه خون بود تا خواستم برم پیشش با دادگفت کسی نزدیکم نیاد رفت داخل اتاق درو قفل کرد
۳.۵k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.