شادی پارت 7
ویو یونا
مدرسه تموم شد اومدم بیرون جلوی در مدرسه با می هی خداحافظی کردم و همین که خواستم برم یکی صدام کرد
تهیونگ : یونااا
یونا : بله ؟ •تعجب
تهیونگ : چطوره امروز ی برنامه بچینیم با بچه های اکیپ بریم بیرون ؟
می هی : راست میگه از وقتی اکیپ زدیم هیچ جا نرفتیم
یونا : آره منم موافقم بریم
تهیونگ : پس من به بچه ها میگم ساعت چهار همه اول خیابون تهران باشین ( توی سئول ی خیابون هست به اسم تهران توی تهران هم ی خیابون هست به اسم سئول )
یونا _ می هی : اوکی
رفتم خونه سر نهار بودیم که به مامانم گفتم
یونا : مامان امروز بچه ها گفتن بریم خیابون تهران خرید کنیم
مامان یونا : باشه عزیزم فقط مراقب خودت باش ساعت ۹ هم خونه باش
یونا : چشم مامان جونممم
بعد نهار با مامانم نشستیم فیلم ببینیم ساعت ۲ و نیم بود درسی هم که برای فردا نداشتم پس رفتم آماده بشم . اول ی دوش گرفتم اومدم موهامو خشک کردم نشستم ی آرایش سبک ولی کیوت کردم بعد در کمدم رو باز کردم ی دورس مشکی و شلوار زاپ دار مشکی برداشتم پوشیدم چون استایلم لش بود ی کوله برداشتم همچنین ی کلاه کپ مشکی دیگه آماده بودم به ساعت نگاه کردم ۳ و نیم بود از مامانم خداحافظی کردم و رفتم
ویو تهیونگ
ساعت ۲و نیم بود پاشدم رفتم حموم اومدم موهامو خشک کردم بعد پاشدم رفتم سمت کمدم از اونجایی که اکثر لباسام قهوه ایه ی شلوار قهوه ای سوخته برداشتم با ی پیراهن سفید و ی بافت قهوه ای روش کولمو برداشتم و راه افتادم ...
مدرسه تموم شد اومدم بیرون جلوی در مدرسه با می هی خداحافظی کردم و همین که خواستم برم یکی صدام کرد
تهیونگ : یونااا
یونا : بله ؟ •تعجب
تهیونگ : چطوره امروز ی برنامه بچینیم با بچه های اکیپ بریم بیرون ؟
می هی : راست میگه از وقتی اکیپ زدیم هیچ جا نرفتیم
یونا : آره منم موافقم بریم
تهیونگ : پس من به بچه ها میگم ساعت چهار همه اول خیابون تهران باشین ( توی سئول ی خیابون هست به اسم تهران توی تهران هم ی خیابون هست به اسم سئول )
یونا _ می هی : اوکی
رفتم خونه سر نهار بودیم که به مامانم گفتم
یونا : مامان امروز بچه ها گفتن بریم خیابون تهران خرید کنیم
مامان یونا : باشه عزیزم فقط مراقب خودت باش ساعت ۹ هم خونه باش
یونا : چشم مامان جونممم
بعد نهار با مامانم نشستیم فیلم ببینیم ساعت ۲ و نیم بود درسی هم که برای فردا نداشتم پس رفتم آماده بشم . اول ی دوش گرفتم اومدم موهامو خشک کردم نشستم ی آرایش سبک ولی کیوت کردم بعد در کمدم رو باز کردم ی دورس مشکی و شلوار زاپ دار مشکی برداشتم پوشیدم چون استایلم لش بود ی کوله برداشتم همچنین ی کلاه کپ مشکی دیگه آماده بودم به ساعت نگاه کردم ۳ و نیم بود از مامانم خداحافظی کردم و رفتم
ویو تهیونگ
ساعت ۲و نیم بود پاشدم رفتم حموم اومدم موهامو خشک کردم بعد پاشدم رفتم سمت کمدم از اونجایی که اکثر لباسام قهوه ایه ی شلوار قهوه ای سوخته برداشتم با ی پیراهن سفید و ی بافت قهوه ای روش کولمو برداشتم و راه افتادم ...
۵.۲k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.