رمان عشق لجباز من
پارت ۴۲
ارسلان
دست دیانا رو گرفتم بردم طبقه بالا
درو روش قفل کردم
دیا:چرا درو قفل کردی باز کن برم
من:امروز کجا بودی؟حتما خونه دوستت؟
دیا:اره ولم کن
من:من امروز دنبالت اومدم
دیا:یعنی چی
من:دیدمت با اون پسره
دیا:به خدا بهت توضیح میدم بهت بگم خودت میفهمی درکم میکنی
من:خب بگو
دیا:باشه باشه بهت میگم درو باز کن من میترسم
من:بیا باز کردم ترس نداره بیا برو
دیا:باشه
دیانا
واقعا باید به ارسلان میگفتم اون شاید بتونه کمکم کنه رفتم پایین چندتا ارام بخش خوردم اومدم طبقه بالا پیش ارسلان
ارسلان:خب بگو منتظرم
ارسلان
دیا:هنوز اونقدر ارزش دارم که بغلم کنی؟
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
ارسلان
دست دیانا رو گرفتم بردم طبقه بالا
درو روش قفل کردم
دیا:چرا درو قفل کردی باز کن برم
من:امروز کجا بودی؟حتما خونه دوستت؟
دیا:اره ولم کن
من:من امروز دنبالت اومدم
دیا:یعنی چی
من:دیدمت با اون پسره
دیا:به خدا بهت توضیح میدم بهت بگم خودت میفهمی درکم میکنی
من:خب بگو
دیا:باشه باشه بهت میگم درو باز کن من میترسم
من:بیا باز کردم ترس نداره بیا برو
دیا:باشه
دیانا
واقعا باید به ارسلان میگفتم اون شاید بتونه کمکم کنه رفتم پایین چندتا ارام بخش خوردم اومدم طبقه بالا پیش ارسلان
ارسلان:خب بگو منتظرم
ارسلان
دیا:هنوز اونقدر ارزش دارم که بغلم کنی؟
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
۳۲.۸k
۱۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.