《 پوزخند 》پارت 7
ویو ات :
اون کی بود ؟
به نظر آشنا نمیومد .
؟؟: خوبی ؟
سریع از بغلش اومدم بیرون
ات : آره ممنون ..... ولی ..... شما ؟
؟؟ : من کای هستم .
ات : آها .... نسبتی با اون پسره دارین ؟
کای : پسره ؟ منظورت از پسره کیه ؟
ات : همونی که خیلی خشن و عو*ضیه و منو آورده اینجا و مامان بابامو زندانی کرده و منو برده خودش کرده ( اخم کیوت )
کای : ( خنده ) اون پسره اسم داره ، اسمش جئون جونگ کوکه
ات : واقعا ؟ بلاخره اسمشو فهمیدم ( پیروزمندانه )
کای : خسته نباشی دلاور ( خنده )
ات : نمیخوای بیای تو ؟ باید برای اون جئکن اومده باشی نه ؟
کای : آره خب راستش دوستشم ، میتونم بیام تو ؟
ات: البته ، دنبالم بیا
اونجا پشت عمارت بود ، تا در عمارت رفتیم که یک ون سیاه پیچید توی عمارت .
بله خود گ*اوشه .
کوک : کای کجا بودی اینهمه وقت پسر ؟
کای : داشی گلم ( خنده )
کوک : مسخره ( پوکر )
ات : به به آقای بلانسبت بلانسبت گا*و
کوک : دختره پررو ( پوکر )
کای : راست میگه دیگه ( خنده )
کوک : کای از کی تاحالا انقدر خیانتکار شدی ؟ ( خنده خرگوشی )
ویو ات :
اون واقعا همدنی بود که انقدر خشن بود ؟ چجوری یهو انقدر کیوت شد ؟
قیافم متعجب شده بود که
کای : چیشده چرا یهو مودت عوض شد ؟
کوک : حتما پشیمون شده که به من فحش داده ( خنده خرگوشی )
ات : کیوتیییییی ( با فاز کیوت )
یکدفعه خودمم نفهمیدم چیشد ولی جلوی دهنمو گرفتم .
کوک : چی گفتی ؟ ( متعجب )
کای : اول اوه قضیه ناموسی شد ( روده بر شدن از خنده )
ات : چ ..... چ .... چی ...... ام ..... هیچییییی ( با تندی و خجالت )
کای : دختر واقعا لپات گل انداخته ( خنده و متعجب )
کوک : ( متعجب )
پا به فرار گذاشتم اونجا جای موندن نبود سریع در عمارت رو باز کردم و الفرار .
سریع دویدم بالا رفتم توی اتاقم و درو قفل کردم .
ویو کوک :
اون دختر چی گفت الان ؟ من کیوتم ؟
وای چم شده چرا قلبم اینجوریه چی شدهههه
کای : قلبتو بالا خونه اجاره دادی مرد ( خنده )
کوک : خفه شو ( پوکر و کیوت )
کای ولی راست میگه خیلی کیوتی
کوک : ..... یک بار دیگه بگو تا کیوت رو بهت نشون بدم
کای : باش باش برو تو برو
اون کی بود ؟
به نظر آشنا نمیومد .
؟؟: خوبی ؟
سریع از بغلش اومدم بیرون
ات : آره ممنون ..... ولی ..... شما ؟
؟؟ : من کای هستم .
ات : آها .... نسبتی با اون پسره دارین ؟
کای : پسره ؟ منظورت از پسره کیه ؟
ات : همونی که خیلی خشن و عو*ضیه و منو آورده اینجا و مامان بابامو زندانی کرده و منو برده خودش کرده ( اخم کیوت )
کای : ( خنده ) اون پسره اسم داره ، اسمش جئون جونگ کوکه
ات : واقعا ؟ بلاخره اسمشو فهمیدم ( پیروزمندانه )
کای : خسته نباشی دلاور ( خنده )
ات : نمیخوای بیای تو ؟ باید برای اون جئکن اومده باشی نه ؟
کای : آره خب راستش دوستشم ، میتونم بیام تو ؟
ات: البته ، دنبالم بیا
اونجا پشت عمارت بود ، تا در عمارت رفتیم که یک ون سیاه پیچید توی عمارت .
بله خود گ*اوشه .
کوک : کای کجا بودی اینهمه وقت پسر ؟
کای : داشی گلم ( خنده )
کوک : مسخره ( پوکر )
ات : به به آقای بلانسبت بلانسبت گا*و
کوک : دختره پررو ( پوکر )
کای : راست میگه دیگه ( خنده )
کوک : کای از کی تاحالا انقدر خیانتکار شدی ؟ ( خنده خرگوشی )
ویو ات :
اون واقعا همدنی بود که انقدر خشن بود ؟ چجوری یهو انقدر کیوت شد ؟
قیافم متعجب شده بود که
کای : چیشده چرا یهو مودت عوض شد ؟
کوک : حتما پشیمون شده که به من فحش داده ( خنده خرگوشی )
ات : کیوتیییییی ( با فاز کیوت )
یکدفعه خودمم نفهمیدم چیشد ولی جلوی دهنمو گرفتم .
کوک : چی گفتی ؟ ( متعجب )
کای : اول اوه قضیه ناموسی شد ( روده بر شدن از خنده )
ات : چ ..... چ .... چی ...... ام ..... هیچییییی ( با تندی و خجالت )
کای : دختر واقعا لپات گل انداخته ( خنده و متعجب )
کوک : ( متعجب )
پا به فرار گذاشتم اونجا جای موندن نبود سریع در عمارت رو باز کردم و الفرار .
سریع دویدم بالا رفتم توی اتاقم و درو قفل کردم .
ویو کوک :
اون دختر چی گفت الان ؟ من کیوتم ؟
وای چم شده چرا قلبم اینجوریه چی شدهههه
کای : قلبتو بالا خونه اجاره دادی مرد ( خنده )
کوک : خفه شو ( پوکر و کیوت )
کای ولی راست میگه خیلی کیوتی
کوک : ..... یک بار دیگه بگو تا کیوت رو بهت نشون بدم
کای : باش باش برو تو برو
۹.۶k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.