♕در این بازی عشق و مرگ یکیست♕ ادامه پارت 17
_خب اسم رمز اینه من خوب نیستم+ها؟ ولی من که خوبم._ابله اسم رمزه.+اها اوکی ولی اخه _ببند +باشه. اینو گفتم و
زودی قط کردم نمیخواستم اون زود تر قط کنه.-خب؟+چی؟ ها ها اوکی من خوب نیستم.-میتونی وارد شی +نمیگفتی هم میرفتم. منتظر بودم جوابمو بده که عیجی نگفت +هه کم اوردی. اینو گفتمو وارد کشتی شدم. یه نیم ساعتی تو کشتی بودم تا رسیدم به یه جزیره.-پیاده شو.
هیچی نگفتم وسایلمو جمع کردمو پیاده شدم. جزیره دورو برش جنگل بود و وقتی یکم میرفتی جلوتر میرسیدی به یه عمارت.+منم میخواممممم. ولی یکم ترسناک نیست یه وقت یه حیوونی جیزی میاد میخورتت حالا ولش کن. بزار بریم تو. عرررر واسه رفتن تو ذوق دارم. رفتم جلوی در که در خود به خود باز شد.+پشمام در اتوماتیکه (بچه یکم ندیدست) وارد شدم +واییییی حیاطشو چنگزه بزرگو قشنگه.البته عمارت خودمون از اینا بزرگ تره ولی خودمونیما ولی خیلی سلیقشون خوبه از حیاط رد شدمو رسیدم به سالن درو باز کردم که پذیرایی رو دیدم ترکیبی از مشکی طلایی بود و این خیلی جذابش میکرد._خوشت اومد.+اممم میخوام باهات روراست باشم سلیقت همچین بدم نیست._بالاخره اعتراف کردی. ÷دخترم حالت خوبه؟+اوه سلام. برای چی؟ ÷دریا زده نشدی؟+دریا زده برای چی؟ ÷اخه وقتی بچه ها تازه اومده بودند اینجا همشون دریا زده شده بودند.+خدایی _اجوماااا ÷باشه باشه. دخترم +جان ÷هرچی خواستی میتونی بهم بگی.+مچکرم _امروزو میتونی اینجا بمونی و با خونه و ادما اشنا بشی فردا شروع میکنیم.+اوکی
خب بعد از سالیان سال گذاشتم😁😁
بچه ها میدونم دیر میذارم و الان واقعا ایده ندارم. من هرچی ایده دارم مال بعد از اینه. حالا شما به بزرگی خودتون ببخشید😘😘😘
زودی قط کردم نمیخواستم اون زود تر قط کنه.-خب؟+چی؟ ها ها اوکی من خوب نیستم.-میتونی وارد شی +نمیگفتی هم میرفتم. منتظر بودم جوابمو بده که عیجی نگفت +هه کم اوردی. اینو گفتمو وارد کشتی شدم. یه نیم ساعتی تو کشتی بودم تا رسیدم به یه جزیره.-پیاده شو.
هیچی نگفتم وسایلمو جمع کردمو پیاده شدم. جزیره دورو برش جنگل بود و وقتی یکم میرفتی جلوتر میرسیدی به یه عمارت.+منم میخواممممم. ولی یکم ترسناک نیست یه وقت یه حیوونی جیزی میاد میخورتت حالا ولش کن. بزار بریم تو. عرررر واسه رفتن تو ذوق دارم. رفتم جلوی در که در خود به خود باز شد.+پشمام در اتوماتیکه (بچه یکم ندیدست) وارد شدم +واییییی حیاطشو چنگزه بزرگو قشنگه.البته عمارت خودمون از اینا بزرگ تره ولی خودمونیما ولی خیلی سلیقشون خوبه از حیاط رد شدمو رسیدم به سالن درو باز کردم که پذیرایی رو دیدم ترکیبی از مشکی طلایی بود و این خیلی جذابش میکرد._خوشت اومد.+اممم میخوام باهات روراست باشم سلیقت همچین بدم نیست._بالاخره اعتراف کردی. ÷دخترم حالت خوبه؟+اوه سلام. برای چی؟ ÷دریا زده نشدی؟+دریا زده برای چی؟ ÷اخه وقتی بچه ها تازه اومده بودند اینجا همشون دریا زده شده بودند.+خدایی _اجوماااا ÷باشه باشه. دخترم +جان ÷هرچی خواستی میتونی بهم بگی.+مچکرم _امروزو میتونی اینجا بمونی و با خونه و ادما اشنا بشی فردا شروع میکنیم.+اوکی
خب بعد از سالیان سال گذاشتم😁😁
بچه ها میدونم دیر میذارم و الان واقعا ایده ندارم. من هرچی ایده دارم مال بعد از اینه. حالا شما به بزرگی خودتون ببخشید😘😘😘
۳.۰k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.