فیک پیشرفت

Part 26
ات ویو:خلاصه رفتیم ناهار خوردیم و همینجوری با بچه ها وقت گذرونیدیم که ساعت شد ۲و نیم
ات:بچه ها من دیگه میرم آماده بشم
بقیه ی اعضا:موفق باشی
ات ویو: رفتم طبقه ی بالا سریع یه دوش گرفتم اومدم بیرون تا سه موهامو خشک کردم و بهشون حالت دادم یه آرایش لایت و ساده کردم بعدش یه لباس مشکی پوشیدم. عطرمو زدم ساعت دیگه ۳و ۴۵ شده بود باید دیگه میرفتم
ات:بچه ها خداحافظ
اعضا:خداحافظ ات مواظب خودت باش
ات:باشه
اعضا:موفق باشی
ات:مرسی فعلا خداحافظ
ات ویو:به سمت کافه ای که نامجون برام فرستاده بود راه افتادم وقتی رسیدم دیدم اونم نشسته
ات:سلام
نامجون:او سلام ات
ات:دیر که نکردم
نامجون:نه خیلی هم به موقع اومد ی بفرما بشین
ات:ممنونم
گارسون اومد: سلام خوش اومدید..خب چی می‌ل دارید؟
ات:یه قهوه ی تلخ لطفا
گارسون:بله و شما آقا
نامجون:برای منم یه قهوه ساده بیارید
گارسون:حتما..امری دیگه
نامجون:خیر ممنونم
حالا سفارش ها رو آوردن
گارسون:نوش جان
ات و نامجون:خیلی ممنونم
حالا بعد از خوردن قهوه
ات:خب میشنوم
نامجون:خب ات کمپانی و ما ازت میخواییم که اگه میشه لطفا برگرد تو گروه بی تی اس
ات:من برگردم تو گروه بی تی اس؟
نامجون:خب آره اگه میخوای
ات:........


ادامه دارد....
آره دیگه خلاصه خماری بد دردیه😁