پارت=6
پارت=6
سومین=نمیدونستم چه علتی باید بکنم...
ویو ۴ساعت بعد=
_=سلام کدوم خواهرش هستید ؟
سومین=من(با صدای گرفته)
_=متاسفانه خوتهرتون احتمال اینکه
بره کما زیاده....(سرش پایینه).
بورام و یون جی و سومین=
ای ی ی ی وای نه ه ه ه..(گریه)
بورام =نمیتونیم کاری بکنین؟(گریه)
یون جی =خواهش میکنمممم تورو خدا یه کاری بکنیم(گریه شدید)
_=ما دستش رو بخیه زدیم.
دست مانیست.....ولی واقعا چرا این دختر رگش رو دوبار زده ؟؟؟؟؟
خواهر ا/ت قاطی میکنه و برای تهیونگ
شروع میکنه به توضیح دادن....
سومین=از 12سالگی داره سرکوب
و توهین هاو حرف های منفی
خوانوادش رو در مورد خودش رو میشنوه.
خسته شده.
همش هم تقصیر پدر و مادرم هست .
که این بلا سر این طفل معصوم
اومده.
مگه چند سالشه همش 19سالشه .
از بچگی هم توی مدرسه ناراحتش میکردن.
بورام =واقعا خوش قلبه.
اما از خودش متنفره .
یه بار توی مدرسه یکی از بچه های
که باهاش مشکل داره بهش گفته بود که
(اولین نفری که میخوام از دنیا
حذف شده ا/ت هست)
سومین =از اون موقع دیگه آدم سابق نشد. به خودش آسیب میزد.
هر وقت میدیدمش یه جای بدنش
کبود یا زخم بود.
یون جی =اما مراقب ما بود که آسیبی به ما نرسه.
بورام=آره واقعاآدم خوش قلبیه.
یون جی =خوانوده هامون شبه
هم بودن .....منو بورام در کش میکردیم
اونم خیلی ....اما این دختر به
اندازه یه دنیا تحمل کرد ....واقعا
الآنم که این کارو کرده خسته شده.
تهیونگ=...........نمیدونم چی بگم.
یهو پرستار تهیونگ رو صدا زد
و گفت که ضربان قلب ا/ت داره پایین
میاد.
تهیونگ دوید سمت اتاق عمل.
یونگ و بورام دوباره گریشون گرفت .
همه به سمت اتاق عمل دویدن.
تهیونک وارد اتاق عمل شد و درو بست
ویو نویسنده=
همه نگران حال این دختر بودن
همه نگران بودن که نکنه اون دیگه پیششون نباشه.
همه ناراحت این دختر بودن که چقدر زجر کشیده .
خواهر ا/ت هم عذاب وجدان داشت .
چون دست کمی از پدر و مادرشون
نداشته.....
هه....دست کم تقریبا برابری میکرد .
اگر اون دختر بلایی سرش نیومد سومین نمیتونست خودشو ببخشه.
نبض ا/ت هنوزم ضعیف بود .
بعد هزار تا تلاش ا/ت نبضش به
حالت عادی برگشت .
همه خوشحال بودن .
اما اگر سومین اوت حرفایی که داشت
به پدر و مادرش نمیگفت توی دلش میموند.از بابت ا/خیالش راحت بود که آلن سالمه......پس رفت سمت در خروجی بیمارستان و رفت سمت خونه پدر و مادرش ........
رسید و رفت داخل.....
خوشحال بود که پدرش هم بود.
سومین نقشه داشت و میخواست
عکسالعمل پدر و مادرش رو ببینه.
سومین =مامان بابا ا/ت مرد(گریه مصنوعی)
م/ت=خوداروشکر
پ/ت =اصلا ناراحت نشدم.
سومین با حرفایی پدر و مادرش
شروع کرد به خندیدن مثل دیوونه ها.
م/ت=انگار تو هم خوشحالی .
سومین=شما حرومی ها لیاقت بچه داشتن ندارین.
م/ت =اون وقت چرا؟؟
سومین=دلیل میخوای ؟واقعاکه
من خبر مرگ دختر کوچیکتو آوردم
بعد تو میگی خوداروشکر.
م/ت=چون واسم مهم نبود زنده باشه یا مرده.
سومین=شما عوضی ها کاری کردین که ا/ت رگش رو دوبار بزنه.
کاری کردین که از عکس گرفتن از خودش متنفر بشه .
واقعا که. شما لیاقت بچه داشتن رو ندارین.....لیاقت پدر و مادر بودن رو ندارین .
حروم زاده ها.
ورفت سمت اتاق ا/ت.
چمدون ا/ت رو برداشت و لباس ها و هرچی که برای ا/ت بود رو برداشت
هر چی داشت و نداشت .
آخرین چیز ها که گوشی و شارژر ا/ت بود رو هم برداشت و داشت از اتاق نیومد بیرون که یاد این افتادم که عروسک مورد علاقه ا/ت رو برنداشته
اون رو از بچگی داره و بدون اون خوابش نمیبرد.
رفت و عروسک رو که یه خرگوش نسبتا بزرگ بود رو برداشت و از خونه اون حرومی ها خارج شد.
به سمت بیمارستان رفت و رسید
رفت داخل و رفت سمت اتاقی که ا/ت بود .
ا/ت روی تخت نشسته بود.
+=نوناااا خوبی(بغل کردن سومین)
سومین=سلام دختره زمستون .
+=نونا داری لوسم میکنی هااا(خنده)
سومین=تی جان نونا تو فقط لوس باش.
+=آقاتون چطورن؟
(راستی خواهر ا/ت شوهر داره و اسمش
هم هیون وو هست)
سومین=عوضیییی....(خنده)هیون وو هم خوبه.
+=لباسام به گند کشیده شده با خون .
سومین =برات لباس آوردم
ویو نویسنده=
خلاصه ا/ت مرخص شد و بورام و یون جی
به زور ا/ت رو بردن خونه خودشون
ویو ۱ ماه بعد=
+=نوموخوام غذا بخورمممم ولم کنین.
بورام =بتمرگ سر جان تا غذا
نخوری از گیم خبری نیست .
+=نمیتونم بخورم پرنسس حالم
بد میشه .
یون جی=نگفتیم عین میگ میگ
همرو بیلع آروم آروم بخور .
خلاصه ا/ت آروم غذاشو خورد و رفتن تا فیلم ببینن.
+=خوب خوب خوب انتخاب بنمویانید
عاشقانه،غمگین،ترسناک.
سومین=نمیدونستم چه علتی باید بکنم...
ویو ۴ساعت بعد=
_=سلام کدوم خواهرش هستید ؟
سومین=من(با صدای گرفته)
_=متاسفانه خوتهرتون احتمال اینکه
بره کما زیاده....(سرش پایینه).
بورام و یون جی و سومین=
ای ی ی ی وای نه ه ه ه..(گریه)
بورام =نمیتونیم کاری بکنین؟(گریه)
یون جی =خواهش میکنمممم تورو خدا یه کاری بکنیم(گریه شدید)
_=ما دستش رو بخیه زدیم.
دست مانیست.....ولی واقعا چرا این دختر رگش رو دوبار زده ؟؟؟؟؟
خواهر ا/ت قاطی میکنه و برای تهیونگ
شروع میکنه به توضیح دادن....
سومین=از 12سالگی داره سرکوب
و توهین هاو حرف های منفی
خوانوادش رو در مورد خودش رو میشنوه.
خسته شده.
همش هم تقصیر پدر و مادرم هست .
که این بلا سر این طفل معصوم
اومده.
مگه چند سالشه همش 19سالشه .
از بچگی هم توی مدرسه ناراحتش میکردن.
بورام =واقعا خوش قلبه.
اما از خودش متنفره .
یه بار توی مدرسه یکی از بچه های
که باهاش مشکل داره بهش گفته بود که
(اولین نفری که میخوام از دنیا
حذف شده ا/ت هست)
سومین =از اون موقع دیگه آدم سابق نشد. به خودش آسیب میزد.
هر وقت میدیدمش یه جای بدنش
کبود یا زخم بود.
یون جی =اما مراقب ما بود که آسیبی به ما نرسه.
بورام=آره واقعاآدم خوش قلبیه.
یون جی =خوانوده هامون شبه
هم بودن .....منو بورام در کش میکردیم
اونم خیلی ....اما این دختر به
اندازه یه دنیا تحمل کرد ....واقعا
الآنم که این کارو کرده خسته شده.
تهیونگ=...........نمیدونم چی بگم.
یهو پرستار تهیونگ رو صدا زد
و گفت که ضربان قلب ا/ت داره پایین
میاد.
تهیونگ دوید سمت اتاق عمل.
یونگ و بورام دوباره گریشون گرفت .
همه به سمت اتاق عمل دویدن.
تهیونک وارد اتاق عمل شد و درو بست
ویو نویسنده=
همه نگران حال این دختر بودن
همه نگران بودن که نکنه اون دیگه پیششون نباشه.
همه ناراحت این دختر بودن که چقدر زجر کشیده .
خواهر ا/ت هم عذاب وجدان داشت .
چون دست کمی از پدر و مادرشون
نداشته.....
هه....دست کم تقریبا برابری میکرد .
اگر اون دختر بلایی سرش نیومد سومین نمیتونست خودشو ببخشه.
نبض ا/ت هنوزم ضعیف بود .
بعد هزار تا تلاش ا/ت نبضش به
حالت عادی برگشت .
همه خوشحال بودن .
اما اگر سومین اوت حرفایی که داشت
به پدر و مادرش نمیگفت توی دلش میموند.از بابت ا/خیالش راحت بود که آلن سالمه......پس رفت سمت در خروجی بیمارستان و رفت سمت خونه پدر و مادرش ........
رسید و رفت داخل.....
خوشحال بود که پدرش هم بود.
سومین نقشه داشت و میخواست
عکسالعمل پدر و مادرش رو ببینه.
سومین =مامان بابا ا/ت مرد(گریه مصنوعی)
م/ت=خوداروشکر
پ/ت =اصلا ناراحت نشدم.
سومین با حرفایی پدر و مادرش
شروع کرد به خندیدن مثل دیوونه ها.
م/ت=انگار تو هم خوشحالی .
سومین=شما حرومی ها لیاقت بچه داشتن ندارین.
م/ت =اون وقت چرا؟؟
سومین=دلیل میخوای ؟واقعاکه
من خبر مرگ دختر کوچیکتو آوردم
بعد تو میگی خوداروشکر.
م/ت=چون واسم مهم نبود زنده باشه یا مرده.
سومین=شما عوضی ها کاری کردین که ا/ت رگش رو دوبار بزنه.
کاری کردین که از عکس گرفتن از خودش متنفر بشه .
واقعا که. شما لیاقت بچه داشتن رو ندارین.....لیاقت پدر و مادر بودن رو ندارین .
حروم زاده ها.
ورفت سمت اتاق ا/ت.
چمدون ا/ت رو برداشت و لباس ها و هرچی که برای ا/ت بود رو برداشت
هر چی داشت و نداشت .
آخرین چیز ها که گوشی و شارژر ا/ت بود رو هم برداشت و داشت از اتاق نیومد بیرون که یاد این افتادم که عروسک مورد علاقه ا/ت رو برنداشته
اون رو از بچگی داره و بدون اون خوابش نمیبرد.
رفت و عروسک رو که یه خرگوش نسبتا بزرگ بود رو برداشت و از خونه اون حرومی ها خارج شد.
به سمت بیمارستان رفت و رسید
رفت داخل و رفت سمت اتاقی که ا/ت بود .
ا/ت روی تخت نشسته بود.
+=نوناااا خوبی(بغل کردن سومین)
سومین=سلام دختره زمستون .
+=نونا داری لوسم میکنی هااا(خنده)
سومین=تی جان نونا تو فقط لوس باش.
+=آقاتون چطورن؟
(راستی خواهر ا/ت شوهر داره و اسمش
هم هیون وو هست)
سومین=عوضیییی....(خنده)هیون وو هم خوبه.
+=لباسام به گند کشیده شده با خون .
سومین =برات لباس آوردم
ویو نویسنده=
خلاصه ا/ت مرخص شد و بورام و یون جی
به زور ا/ت رو بردن خونه خودشون
ویو ۱ ماه بعد=
+=نوموخوام غذا بخورمممم ولم کنین.
بورام =بتمرگ سر جان تا غذا
نخوری از گیم خبری نیست .
+=نمیتونم بخورم پرنسس حالم
بد میشه .
یون جی=نگفتیم عین میگ میگ
همرو بیلع آروم آروم بخور .
خلاصه ا/ت آروم غذاشو خورد و رفتن تا فیلم ببینن.
+=خوب خوب خوب انتخاب بنمویانید
عاشقانه،غمگین،ترسناک.
۵.۲k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.