چرخُ فلک p68
از لای دندونای کلید شدش غرید:
_زن منو ...پاره ی تن منو..هول داده با وجود این زخم و کبودی میخوای سکوت کنم ؟؟؟....میترسم این جماعت رو آدم نکنم دفعه بعد جنازتو تحویلم بدن...برو کنارررر
دستمو گذاشتم رو سینش:
_خواهش میکنم...نمیخوام بخاطر من دعوا کنی...اون موقع همه باهام بد میشن...جون من این دفعه رو ول کن
موهاشو چنگ زد کلافه تو اتاق راه رفت
چند دقیقه بعد که دیدم آرومتر شده رفتم کنارش تو تخت نشستم
_میخوای بریم درمانگاه؟
گفتم:
_نه...تا چند روز دیگه خودش خوب میشه
دورشو روی بازوم گذاشت:
_بیا اینجا ببینم
تو بغلش گرفتتم:
_دفعه بعد اگه دوباره کسی اذیتت کرد همون موقع بهم زنگ میزنی بیام خونه تکلیفمو باهاشون روشن کنم...فردا هم یه گوشزد به همه میدن...هر کسی تو این خونه داره زندگی میکنه باید بدونه تو خانمه این خونه ای...بی احترامی به تو بی احترامی به منه
لبخندی از حمایتش زدم و سرمو به بازوش مالیدم...خنده ای کرد و گفت:
_این دلبری کردنا عواقب دارها خانم
منم خندیدم:
_اشکال نداره
دستشو دور کمرم پیچید و با یه دست مثل آب خوردن بلندم کرد و روی پای خودش نشوند:
_نمیدونی زندگیم چقدر زنی مثل تورو کم داشت
انگشتامو از پشت گردنش لای موهاش فرو کردم نتیجه ی حرفای دلگرم کننده این بود که سرمو ببرم جلو و لباشو با لبام شکار کنم
تو گلو خندید و همراهیم کرد..و این شد شروع یه رابطه...
*********
_باید سبزی رو خورد کنی بعد با تخم و مرغ و زرشک و گردو همش بزنی
کتی از پشت تلفن شروع کرد به غر زدن:
_وااای اینکه خیلی سخته...یه غذای آسون تر بگو
بلند خندیدم:
_کوکو که خیلی غذای آسونیه...میخوای دستور پخت نون و پنیر رو بهت بگم؟
زیر لب فوشی داد و گفت:
_خیلی عوضی ای...خب از تو شکم مامانم که آشپز بیرون نیومدم
_عصر برو یه کتاب آشپزی بگیر...به دردت میخوره...زودتر هم یاد بگیر دکتر هندرسون نگه دو هفتس با دختره ازدواج کردم هر روز نون و پنیر و نیمرو میده به خوردم...آخر هفته هم میام بهم سر میزنم
گفت:
_ حواست کجاست دختر؟...مثل اینکه خیلی غرق در زندگی زناشوییت شدی تاریخ از دستت در رفته...امروز آخر هفتس و تعطیله
غم عالم گرفتتم...از آخر هفته ها اصلا خوشم نمیومد
_زن منو ...پاره ی تن منو..هول داده با وجود این زخم و کبودی میخوای سکوت کنم ؟؟؟....میترسم این جماعت رو آدم نکنم دفعه بعد جنازتو تحویلم بدن...برو کنارررر
دستمو گذاشتم رو سینش:
_خواهش میکنم...نمیخوام بخاطر من دعوا کنی...اون موقع همه باهام بد میشن...جون من این دفعه رو ول کن
موهاشو چنگ زد کلافه تو اتاق راه رفت
چند دقیقه بعد که دیدم آرومتر شده رفتم کنارش تو تخت نشستم
_میخوای بریم درمانگاه؟
گفتم:
_نه...تا چند روز دیگه خودش خوب میشه
دورشو روی بازوم گذاشت:
_بیا اینجا ببینم
تو بغلش گرفتتم:
_دفعه بعد اگه دوباره کسی اذیتت کرد همون موقع بهم زنگ میزنی بیام خونه تکلیفمو باهاشون روشن کنم...فردا هم یه گوشزد به همه میدن...هر کسی تو این خونه داره زندگی میکنه باید بدونه تو خانمه این خونه ای...بی احترامی به تو بی احترامی به منه
لبخندی از حمایتش زدم و سرمو به بازوش مالیدم...خنده ای کرد و گفت:
_این دلبری کردنا عواقب دارها خانم
منم خندیدم:
_اشکال نداره
دستشو دور کمرم پیچید و با یه دست مثل آب خوردن بلندم کرد و روی پای خودش نشوند:
_نمیدونی زندگیم چقدر زنی مثل تورو کم داشت
انگشتامو از پشت گردنش لای موهاش فرو کردم نتیجه ی حرفای دلگرم کننده این بود که سرمو ببرم جلو و لباشو با لبام شکار کنم
تو گلو خندید و همراهیم کرد..و این شد شروع یه رابطه...
*********
_باید سبزی رو خورد کنی بعد با تخم و مرغ و زرشک و گردو همش بزنی
کتی از پشت تلفن شروع کرد به غر زدن:
_وااای اینکه خیلی سخته...یه غذای آسون تر بگو
بلند خندیدم:
_کوکو که خیلی غذای آسونیه...میخوای دستور پخت نون و پنیر رو بهت بگم؟
زیر لب فوشی داد و گفت:
_خیلی عوضی ای...خب از تو شکم مامانم که آشپز بیرون نیومدم
_عصر برو یه کتاب آشپزی بگیر...به دردت میخوره...زودتر هم یاد بگیر دکتر هندرسون نگه دو هفتس با دختره ازدواج کردم هر روز نون و پنیر و نیمرو میده به خوردم...آخر هفته هم میام بهم سر میزنم
گفت:
_ حواست کجاست دختر؟...مثل اینکه خیلی غرق در زندگی زناشوییت شدی تاریخ از دستت در رفته...امروز آخر هفتس و تعطیله
غم عالم گرفتتم...از آخر هفته ها اصلا خوشم نمیومد
۲۳.۶k
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.