عشق بد پارت 6
ویو کوک
داشتم ات رو نگاه میکردم خیلی خوشگل بود توی اون لباس همه بدنش معلوم بود نمیدونم چرا ولی عصبی شدم(عزیزم عاشق شدی عاشق😌👍)
"چند مین بعد"
ویو کوک
ات کاملا مست شده بود داشت میرفت بیرون منم دنبالش راه افتادم که دیدم یکی دستشو گرفته و ات تقلا میکنه که ولش کنه منم سریع رفتم پیش ات و اون پسرع یه مشت بهش زدم(بچم بوکس کار عه😌)
و بیهوش شد معلوم بود مست بوده بعد نگاهی به ات انداختم و سریع رفتم پیشش و گفتم
_حالت خوبه کاری که نکرد
+ک...ک...کوک(لکنت)
سریع جونگکوک رو بغل میکنه و کوک از این حرکت ات تعجب میکنه اونم بغلش میکنه و توی بغلش هی گریه میکنه که اخر سر بیهوش میشه توی بغلش کوک هم براید استایل بغلش میکنه و میذارتش داخل ماشین و میبرتش خونه خودش میرسن عمارت و ات رو دوبارع براید استایل بغل میکنه و میبرتش اتاق خودش و روی تخت میزارتش و خودش میره روی کاناپه اتاقش میخوابه
صبح
ویو ات
صبح با سر درد شدیدی بیدار شدم که نگاهی به اطرفم انداختم اینجا کجاست من اینحا چیکار میکنم که یهو یکی اومد تو بله کوک بود
_صبح بخیر
+ص.. صبح بخیر
_بیا برات صبحونه اوردم
+مم.. ممنون ،ببخشید من اینجا چیکار میکنم
_اها...خب راستش دیشب تو توی بار بودی و کاملاً مست بودی بعد یه پسر اومد دستتو گرفت میخواست به زور ببوستت ولی منم رفتم یه مشت بهش زدم بعد تو منم بغل کردی و توی بغلم بیهوش شدی منم اوردمت اینجا...
ات با هر کلمه ای که کوک میگفت بیشتر تعجب میکرد
_حالت خوبه
+ا..اره من دیگه باید برم مرسی بابت کمکت
_خواهش میکنم
+خداحافظ
_خب حداقل صبحونه تو بخور
+نه مرسی من گشنم نیس خداحافظ
_خداحافظ
ات از عمارت خارج شد و به سمت خونه اش راه افتاد توی راه همش ذهنش درگیر بود اینکه کوک رو بغل کرده توی اتاق کوک خوابیده رسید خونه و رفت روی تختش ولو شد تصمیم گرفت بره فیلم ببینه رفت چندتا خوراکی اورد و یه فیلم هم گذاشت و شروع کرد به فیلم دیدن و خوراکی خوردن...
شرایط
6لایک
5کامنت
••••••|••••••
داشتم ات رو نگاه میکردم خیلی خوشگل بود توی اون لباس همه بدنش معلوم بود نمیدونم چرا ولی عصبی شدم(عزیزم عاشق شدی عاشق😌👍)
"چند مین بعد"
ویو کوک
ات کاملا مست شده بود داشت میرفت بیرون منم دنبالش راه افتادم که دیدم یکی دستشو گرفته و ات تقلا میکنه که ولش کنه منم سریع رفتم پیش ات و اون پسرع یه مشت بهش زدم(بچم بوکس کار عه😌)
و بیهوش شد معلوم بود مست بوده بعد نگاهی به ات انداختم و سریع رفتم پیشش و گفتم
_حالت خوبه کاری که نکرد
+ک...ک...کوک(لکنت)
سریع جونگکوک رو بغل میکنه و کوک از این حرکت ات تعجب میکنه اونم بغلش میکنه و توی بغلش هی گریه میکنه که اخر سر بیهوش میشه توی بغلش کوک هم براید استایل بغلش میکنه و میذارتش داخل ماشین و میبرتش خونه خودش میرسن عمارت و ات رو دوبارع براید استایل بغل میکنه و میبرتش اتاق خودش و روی تخت میزارتش و خودش میره روی کاناپه اتاقش میخوابه
صبح
ویو ات
صبح با سر درد شدیدی بیدار شدم که نگاهی به اطرفم انداختم اینجا کجاست من اینحا چیکار میکنم که یهو یکی اومد تو بله کوک بود
_صبح بخیر
+ص.. صبح بخیر
_بیا برات صبحونه اوردم
+مم.. ممنون ،ببخشید من اینجا چیکار میکنم
_اها...خب راستش دیشب تو توی بار بودی و کاملاً مست بودی بعد یه پسر اومد دستتو گرفت میخواست به زور ببوستت ولی منم رفتم یه مشت بهش زدم بعد تو منم بغل کردی و توی بغلم بیهوش شدی منم اوردمت اینجا...
ات با هر کلمه ای که کوک میگفت بیشتر تعجب میکرد
_حالت خوبه
+ا..اره من دیگه باید برم مرسی بابت کمکت
_خواهش میکنم
+خداحافظ
_خب حداقل صبحونه تو بخور
+نه مرسی من گشنم نیس خداحافظ
_خداحافظ
ات از عمارت خارج شد و به سمت خونه اش راه افتاد توی راه همش ذهنش درگیر بود اینکه کوک رو بغل کرده توی اتاق کوک خوابیده رسید خونه و رفت روی تختش ولو شد تصمیم گرفت بره فیلم ببینه رفت چندتا خوراکی اورد و یه فیلم هم گذاشت و شروع کرد به فیلم دیدن و خوراکی خوردن...
شرایط
6لایک
5کامنت
••••••|••••••
۳.۹k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.