مگر تو نمی خواهی سرزمین دور آبی را ببینی ؟ من از آنجا آمد
مگر تو نمی خواهی سرزمین دور آبی را ببینی ؟ من از آنجا آمده ام نه از روی اندوه تو ناپیدا مرا صدا زدی ... دیریست به دنبال آرامش در سرنوشت خویش می گردم هرچند زندگی را نفرین نمی کنم . چیزی به من بگو از سرزمین شادمانت در روح من اندوه تار را تسکین بده بخوان با نفس افسونهای تازه تا اینکه من درباره شمال دور نیندیشم ، آه نکشم و دلتنگ نباشم ...
۲.۷k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.