پارت (۲۰) اخرین پارت :)
از زبان راوی
کوک و ا.ت چشاشون کم کم داشت گرم میشد ک یهو بقول کوک ی مزاحمی در زد
× هیششش بیب صدات در نیاد
+ آخه کوک دارن در میزنن شاید کار مهم......
و بلع دوستان اینجا برا خودشون کیص میرن و حال میکنن ( منم میخوام حال کنم😐😭) تا زمانی کیصش رو تموم میکنن ک اون مزاحم بره و تا صبح میخوابن
پرش زمانی ب ۱ ماه بعد
کوک و ا.ت ازدواج کردن و زندگی خیلی خوبی هم دارن و هر روز بیشتر عاشق همدیگه میشن و ا.ت هم بعد از ۵ ماه حامله شد الان اونا صاحب ی پسر/ دختر شدن و بچشون الان ۳ سالشه و ی خانواده ی مافیایی خوب و خوشحال دور از غم و قصه و پلیس ها دارن
پرش زمانی ب زمان حال
کوک و ا.ت و بچشون الان رو میز شام هستن
( علامت بچه ی کوک و ا.ت توله صگ & )
& بابا بابا بابا
× جونم عزیزم
& بلندم کن میخوام بشینم بغلت
× بیا خرگوش کوچولو
توله صگ رفت تو بغل کوک و ا.ت از آشپزخونه اومد
+ هعیی کوک یادت بود ک من ب جای اون توله صگ مینشستم تو بغلت
× عا آره یادمه ا.ت احساس میکنم این بچه از تو سنگین تره
+ :/ هعی توله از بغل ددی من بیا بیرون
& این بابای تو نیست بابای منه ب هیچکس هم نمیدمش *زبون درآوردن
+ باشه باشه بابای تو اما کوک امشب برو پیش بچه ات بخواب
& اره بابا بیا پیش من بخواب
× امم... ن همون پیش مامانت بهتره بهتر ک ن عالی
& بابا من 🥺
× فک کردی من با این چشای خوشگلت خر میشم بلع درست فک کردی
+ کوک میخواستم واست شیرموز درست کنم حیف شد
× اصن چرا دوتاتون نمیشینین رو پای من ؟
+ فکر خوبیه
و دوتاشون باهم نشستن رو بچه ی ما بچم له شده حتما 😐
پایان فیک
اگر فیک بد بود خیلی معذرت میخوام چونکه اولین بار بود مینوشتم خیلی ببخشید قول میدم اگه ۲۰۰ تایی شدیم ی فیک جدید و خوب واستون بزارم ☺️😐
کوک و ا.ت چشاشون کم کم داشت گرم میشد ک یهو بقول کوک ی مزاحمی در زد
× هیششش بیب صدات در نیاد
+ آخه کوک دارن در میزنن شاید کار مهم......
و بلع دوستان اینجا برا خودشون کیص میرن و حال میکنن ( منم میخوام حال کنم😐😭) تا زمانی کیصش رو تموم میکنن ک اون مزاحم بره و تا صبح میخوابن
پرش زمانی ب ۱ ماه بعد
کوک و ا.ت ازدواج کردن و زندگی خیلی خوبی هم دارن و هر روز بیشتر عاشق همدیگه میشن و ا.ت هم بعد از ۵ ماه حامله شد الان اونا صاحب ی پسر/ دختر شدن و بچشون الان ۳ سالشه و ی خانواده ی مافیایی خوب و خوشحال دور از غم و قصه و پلیس ها دارن
پرش زمانی ب زمان حال
کوک و ا.ت و بچشون الان رو میز شام هستن
( علامت بچه ی کوک و ا.ت توله صگ & )
& بابا بابا بابا
× جونم عزیزم
& بلندم کن میخوام بشینم بغلت
× بیا خرگوش کوچولو
توله صگ رفت تو بغل کوک و ا.ت از آشپزخونه اومد
+ هعیی کوک یادت بود ک من ب جای اون توله صگ مینشستم تو بغلت
× عا آره یادمه ا.ت احساس میکنم این بچه از تو سنگین تره
+ :/ هعی توله از بغل ددی من بیا بیرون
& این بابای تو نیست بابای منه ب هیچکس هم نمیدمش *زبون درآوردن
+ باشه باشه بابای تو اما کوک امشب برو پیش بچه ات بخواب
& اره بابا بیا پیش من بخواب
× امم... ن همون پیش مامانت بهتره بهتر ک ن عالی
& بابا من 🥺
× فک کردی من با این چشای خوشگلت خر میشم بلع درست فک کردی
+ کوک میخواستم واست شیرموز درست کنم حیف شد
× اصن چرا دوتاتون نمیشینین رو پای من ؟
+ فکر خوبیه
و دوتاشون باهم نشستن رو بچه ی ما بچم له شده حتما 😐
پایان فیک
اگر فیک بد بود خیلی معذرت میخوام چونکه اولین بار بود مینوشتم خیلی ببخشید قول میدم اگه ۲۰۰ تایی شدیم ی فیک جدید و خوب واستون بزارم ☺️😐
۱۰.۹k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.