ادامه داستان!
#پارت ¹¹:
━━━━━━ ◦ ❖ ◦ ━━━━━━
ادامه....
هابیل: چقدر عجیب است
من به سمت در رفتم تا از این مکان لعنتی سریعتر خارج شوم
هابیل: همونطور که نورا گفت: «خوبه یه کم استراحت کنی، خیلی پرواز کردی! »
من می ترسم و مطمئن هستم که نقشه ام از بین رفته است هویت من معلوم شد!
هابیل لبخند می زند: بیا نترس... من منحرف نیستم کاریت ندارم!
یکی در را باز می کند *
سیک: هاهاها، تو خیلی بامزه ای
من روی هابیل می پرم و هابیل من را از پشت می گیرد*
نورا آروم وارد اتاق می شود و به ما دوتا خیره می شود
نورا:فکر کردم خوابیدین!؟
من پشت گوش هابیل: اگر دهانت را باز کنی، خودم تو را خواهم کشت!
هابیل می خندد *
هابیل: در برنامه خود موفق باشید، زیرا او اکنون در دستان من است (اشاره به نورا)
من بلند می شوم و رو به نورا می کنم*
من لبخند بزرگی می زنم*
سیک: چی شده دختر؟
منتظر پارت بعد باشین 🐟
☆.。.:* .。.:*☆ 🎸 #Story ☆.。.:* .。.:*☆
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
https://splus.ir/httpssplusirCreepyPasta1990
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚૮꒰˵•ᵜ•˵꒱ა‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷
━━━━━━ ◦ ❖ ◦ ━━━━━━
ادامه....
هابیل: چقدر عجیب است
من به سمت در رفتم تا از این مکان لعنتی سریعتر خارج شوم
هابیل: همونطور که نورا گفت: «خوبه یه کم استراحت کنی، خیلی پرواز کردی! »
من می ترسم و مطمئن هستم که نقشه ام از بین رفته است هویت من معلوم شد!
هابیل لبخند می زند: بیا نترس... من منحرف نیستم کاریت ندارم!
یکی در را باز می کند *
سیک: هاهاها، تو خیلی بامزه ای
من روی هابیل می پرم و هابیل من را از پشت می گیرد*
نورا آروم وارد اتاق می شود و به ما دوتا خیره می شود
نورا:فکر کردم خوابیدین!؟
من پشت گوش هابیل: اگر دهانت را باز کنی، خودم تو را خواهم کشت!
هابیل می خندد *
هابیل: در برنامه خود موفق باشید، زیرا او اکنون در دستان من است (اشاره به نورا)
من بلند می شوم و رو به نورا می کنم*
من لبخند بزرگی می زنم*
سیک: چی شده دختر؟
منتظر پارت بعد باشین 🐟
☆.。.:* .。.:*☆ 🎸 #Story ☆.。.:* .。.:*☆
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
https://splus.ir/httpssplusirCreepyPasta1990
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚૮꒰˵•ᵜ•˵꒱ა‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷
۱.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.