پارت ~11~
ویو جیمین
بعد از چند دقیقه منظر بودن یهو در خونه باز شد که ات وقتی منو دید خشکش زد
+ت...تو اینجا...چی..چیکار میکنی(لکنت،ترسیده)
_سلام خوشگلم دلت برام تنگ نشده
+ولم کن عوضی(داد)
_داد نزن ،فقط کافیه که با من بیایی
+ولم....(بیهوش)
ویو جیمین
قبل از اینکه ات چیزی بگه دستمال رو جلوی دهنش گذاشتم و بیهوشش کردم براید استایل بغلش کردم و بردمش بیرون که کوک گفت
کوک:بلخره بیهوشش کردی نه
_ارع،زودباش در رو باز کن
کوک در رو برام باز کرد منم ات رو داخل ماشین گذاشتم و بردمش عمارت وقتی رسیدیم عمارت ات هنوز بیهوش بود دوباره براید استایل بغلش کردم و بردمش توی اتاق خدمتکار ها(همون اتاقی که قبلاً ات وقتی توی عمارت کار میکرد و که بهش دادن انو میگه)
و روی تخت گذاشتمش یکم نوازشش کردم و گفتم
_از فردا دوباره باید اینجا کار کنی(اروم)
و بعد جیمین هم رفت توی اتاقش خوابید
"فلش بک صبح"
ویو ات
صبح با نوری که به صورتم خورد بیدار شدم دیدم اینجا همون اتاقی عه که من قبلاً وقتی اینجا کار میکردم بهم دادنش بعد که کاملا اتفاق های دیشب رو یادم افتاد فهمیدم که چه بلایی سرم اومده الان حتماً جنی نگرانمه باید بهش زنگ بزنم اما گوشیم کجاست فهمیدم گوشیمو توی خونم جا گذاشتم تف توی این شانس کنم بعد که چند بار روی تخت ولو شدم از تخت افتادم
+اییییی،لعنتی(خب مشکل خودته عزیزم میخواستی رو تخت ول نخوری😐)
یهو چشمم به لباس و یه نام افتاد لباس رو که نگاه کردم دیدم همون لباس خدمتکاری عه کخ قبلاً میپوشیدم بعدش نامه رو باز کردم که داخلش نوشته بود...
شرایط
5لایک
5کامنت
••••••|••••••
بعد از چند دقیقه منظر بودن یهو در خونه باز شد که ات وقتی منو دید خشکش زد
+ت...تو اینجا...چی..چیکار میکنی(لکنت،ترسیده)
_سلام خوشگلم دلت برام تنگ نشده
+ولم کن عوضی(داد)
_داد نزن ،فقط کافیه که با من بیایی
+ولم....(بیهوش)
ویو جیمین
قبل از اینکه ات چیزی بگه دستمال رو جلوی دهنش گذاشتم و بیهوشش کردم براید استایل بغلش کردم و بردمش بیرون که کوک گفت
کوک:بلخره بیهوشش کردی نه
_ارع،زودباش در رو باز کن
کوک در رو برام باز کرد منم ات رو داخل ماشین گذاشتم و بردمش عمارت وقتی رسیدیم عمارت ات هنوز بیهوش بود دوباره براید استایل بغلش کردم و بردمش توی اتاق خدمتکار ها(همون اتاقی که قبلاً ات وقتی توی عمارت کار میکرد و که بهش دادن انو میگه)
و روی تخت گذاشتمش یکم نوازشش کردم و گفتم
_از فردا دوباره باید اینجا کار کنی(اروم)
و بعد جیمین هم رفت توی اتاقش خوابید
"فلش بک صبح"
ویو ات
صبح با نوری که به صورتم خورد بیدار شدم دیدم اینجا همون اتاقی عه که من قبلاً وقتی اینجا کار میکردم بهم دادنش بعد که کاملا اتفاق های دیشب رو یادم افتاد فهمیدم که چه بلایی سرم اومده الان حتماً جنی نگرانمه باید بهش زنگ بزنم اما گوشیم کجاست فهمیدم گوشیمو توی خونم جا گذاشتم تف توی این شانس کنم بعد که چند بار روی تخت ولو شدم از تخت افتادم
+اییییی،لعنتی(خب مشکل خودته عزیزم میخواستی رو تخت ول نخوری😐)
یهو چشمم به لباس و یه نام افتاد لباس رو که نگاه کردم دیدم همون لباس خدمتکاری عه کخ قبلاً میپوشیدم بعدش نامه رو باز کردم که داخلش نوشته بود...
شرایط
5لایک
5کامنت
••••••|••••••
۱۱.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.