𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۳ پارت ۱۹
از خواب بیدار شدم رو تختم نشستم بعد مدت ها این حس واقعا برام یکم عجیب بود هروز ساعت ۵ کله صبح بیدار میشدم الان تا ساعت ۱۲ گرفتم خوابیدم احساس پف کردن داشتم رفتم تو ایینه و با یک عدد بادکنک روبهرو شدم😑😑😑😑😑
گفتم بعد از دوسال که نتونستم اصلا به پوستم برسم امروز یع دلی از عزا برا صورتم در بیارم پس......
کشوی میزم رو باز کردم یک ماسک از توی کشو در اوردم سرم،روغن شیو،کرم ابرسان،مرطوب کننده،ضد افتاب،پچ لب
پچ زیر چشم.......
اول از همه رفتم دوش گرفتم و در شدم
موهامو توی لباس پنبه ای پیچوندم تا همون جور حالت بگیره،یک دورس لش بنفش با لگ مشکی پوشیدم.
یک سر پند نرم و گوگولی رو زدم به موهام
روغن شیو رو مالوندم به صورتم و رفتم تو دستشویی صورتمو شیو کردم
اومدم بیرون ماسک رو باز کردم و گذاشتم رو صورتم همینجور داشتم قر میدادم که یکی اومد تو اتاق برگشتم سمتش که.........
تهیونگ ویو
همینجور تو سالن خوابگاه راه میرفتم اعضا که هرکی سرش به یک کاری بود منم بیکار بودم خیلی وقت هم بود که ا.ت رو ندیده بودم توی این دو سالی که تمرین میکرد و مشغول بود ایا یک بار دیده باشمش یا نه پس گفتم مورد خوبیه رفتم در اتاقش در زدم اما جواب نداد منم رفتم داخل یهو برگشت قیافشو دیدم ذره ترک زدم
ته_تو کی هستی دیگهه
ا.ت_یاااااا مولااااا تهیونگ شیییی
ت_ا.ت؟
ا.ت_بله؟
_اون چیه زدی به صورتت؟
ا.ت_ماسکه
_اهااا ماسک براچی زدی؟
ا.ت_این دوسال یکبار هم به صورتم نرسیدم دیگ گفتم امروز برسم
_اها...
همینجور توی چشماش نگاه میکردم داشت منو جذب خودش میکرد لعنتی چشمای مایل به خاکستری ای که داشت منو دیوونم کرد
یک قدم جلو تر رفتم که شوک زده سر جاش بود یکم نزدیک شدم از خجالت سرشو انداخت پایین که چونشو اوردم بالا
_خودتو ازم قایم نکن بزار چشماتو ببینم
ضربان قلبم داشت میرفت بالا از گر گرفتگی لپای ا.ت هم معلوم بود که دلش اروم نیست
ا.ت ویو
تهیونگ اومده بود تو اتاقم خیلی ترسیدم
اومد جلو از خجالت سرمو انداختم پایین که با دستای کشیدش زیر چونمو بالا اورد
ته_خودتو ازم قایم نکن بزار چشماتو ببینم
_نکن تهیونگ این کار درست نیست
ته_من که کار خاصی نمیکنم میخوام چشماتو ببینم
با دستم یکم هولش دادم عقب و دور شدم ضربان قلبم به حدی بالا رفته بود که کم بود سینمو جر بده و بپره توی دستای تهیونگ وای خدا این چه معنی ای داره؟نمیخوام قبل دبیو حالم خراب شه
_م.میشه ب.بری راحت ن.نیستم
ته_باشه ببخشید
بعد با حالت شرمندگی رفت بیرون
از یک طرف حالم خوب نبود و نفسم داشت بند میومد از یک طرف هم دلم برای تهیونگ میسوخت که اونجوری مظولمانه رفت بیرون
حدودا یک ربع گذشت ماسو برداشتم صورتمو شستم و خشکش کردم صورتم همچین سفید ترم شد بعد یکم سرم به پوستم زدم بعد...........
گفتم بعد از دوسال که نتونستم اصلا به پوستم برسم امروز یع دلی از عزا برا صورتم در بیارم پس......
کشوی میزم رو باز کردم یک ماسک از توی کشو در اوردم سرم،روغن شیو،کرم ابرسان،مرطوب کننده،ضد افتاب،پچ لب
پچ زیر چشم.......
اول از همه رفتم دوش گرفتم و در شدم
موهامو توی لباس پنبه ای پیچوندم تا همون جور حالت بگیره،یک دورس لش بنفش با لگ مشکی پوشیدم.
یک سر پند نرم و گوگولی رو زدم به موهام
روغن شیو رو مالوندم به صورتم و رفتم تو دستشویی صورتمو شیو کردم
اومدم بیرون ماسک رو باز کردم و گذاشتم رو صورتم همینجور داشتم قر میدادم که یکی اومد تو اتاق برگشتم سمتش که.........
تهیونگ ویو
همینجور تو سالن خوابگاه راه میرفتم اعضا که هرکی سرش به یک کاری بود منم بیکار بودم خیلی وقت هم بود که ا.ت رو ندیده بودم توی این دو سالی که تمرین میکرد و مشغول بود ایا یک بار دیده باشمش یا نه پس گفتم مورد خوبیه رفتم در اتاقش در زدم اما جواب نداد منم رفتم داخل یهو برگشت قیافشو دیدم ذره ترک زدم
ته_تو کی هستی دیگهه
ا.ت_یاااااا مولااااا تهیونگ شیییی
ت_ا.ت؟
ا.ت_بله؟
_اون چیه زدی به صورتت؟
ا.ت_ماسکه
_اهااا ماسک براچی زدی؟
ا.ت_این دوسال یکبار هم به صورتم نرسیدم دیگ گفتم امروز برسم
_اها...
همینجور توی چشماش نگاه میکردم داشت منو جذب خودش میکرد لعنتی چشمای مایل به خاکستری ای که داشت منو دیوونم کرد
یک قدم جلو تر رفتم که شوک زده سر جاش بود یکم نزدیک شدم از خجالت سرشو انداخت پایین که چونشو اوردم بالا
_خودتو ازم قایم نکن بزار چشماتو ببینم
ضربان قلبم داشت میرفت بالا از گر گرفتگی لپای ا.ت هم معلوم بود که دلش اروم نیست
ا.ت ویو
تهیونگ اومده بود تو اتاقم خیلی ترسیدم
اومد جلو از خجالت سرمو انداختم پایین که با دستای کشیدش زیر چونمو بالا اورد
ته_خودتو ازم قایم نکن بزار چشماتو ببینم
_نکن تهیونگ این کار درست نیست
ته_من که کار خاصی نمیکنم میخوام چشماتو ببینم
با دستم یکم هولش دادم عقب و دور شدم ضربان قلبم به حدی بالا رفته بود که کم بود سینمو جر بده و بپره توی دستای تهیونگ وای خدا این چه معنی ای داره؟نمیخوام قبل دبیو حالم خراب شه
_م.میشه ب.بری راحت ن.نیستم
ته_باشه ببخشید
بعد با حالت شرمندگی رفت بیرون
از یک طرف حالم خوب نبود و نفسم داشت بند میومد از یک طرف هم دلم برای تهیونگ میسوخت که اونجوری مظولمانه رفت بیرون
حدودا یک ربع گذشت ماسو برداشتم صورتمو شستم و خشکش کردم صورتم همچین سفید ترم شد بعد یکم سرم به پوستم زدم بعد...........
۱۰.۱k
۰۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.