پدرخوانده Part:4
که یهووو یه صدا از پشت در بلند شد
یونگی: ای بابا مگه شما خواب و خوراک ندارین هااا
ته ته: نه
یونگی: درد مرض مثلا من خوابم چرا اینبدر داد میزنین
موچی: هیونگ ادم که نباید همیشه خواب باشه
کوک: هممم نظیرم
یونگی: کی از تو نظر خواست
موچی: مننن
یونگی:/ .... من میرم بهوابم کسی بلند حرف نزنه
موچی: پس من یه ساعته دارم برا کی حرف میزنم
یونگی:نمیدونم شاید دیوار
موچی:/
کوک:باشه بس کنین..... تهیونگ تو برو بقیه رو بیدار کن
موچی: من یه دوش میگیرم بعد میام
کوک: باشه ..... ا.ت بیا بریم،دستمو به طرفش بلند کردم دستمو گرفت ای خدااااا چرا دستش اینقدر کوچولیه
ویو ا.ت
همراه بابا رفتیم پایین که همه باهم رسیدیم و من کنار بابا نشستم و اون طرف من عمو جین اومد نشست که یهووو گفت
جین: ا.ت میدونستی کوک از هممون کوچیک تره*اروم
ا.ت: واقعا*اروم
جین: اوهومممم... تازه من از همه بزرگ ترم
هوپی: جین باز داری چی میگی
جین: خصوصیه بین منو ا.ته مگه نه
ا.ت: اهوممم
کوک: ا.ت بعدا به باباش میگه مگه نه
ا.ت: نه
کوک:/
جین: یاح یاح یاح
کوک: درد مرض
نامی: یااا بسه دیگه اینقدر حرف نزنید
کوک/جین: باشه
ویو کوک
بعد از صبحونه همه رفتن دنبال کارخودشون منم تصمیم گرفتم که مدرسه ا.ت رو عوض کنم بابام مدیر یه مدرسه بزرگه همونجا ثبته نامش میکنم پس زنگ زدم به پدرم
درحال بوق زدن (پدر کوک=پ.ک)
پ.ک: به به پسر گلم چه خبر عجیبه یادی از ما کردی
کوک: سلام بابا به خدا سرم شلوغ بود از این به بعد بیشتر زنگ میزنم باشه
پ.ک: باشه بابا میدونم ... خوب حالا برای چی زنگ زدی
کوک: خوب راستش گفتم ا.ت رو تو مدرشه ی شما ثبت نام کنم
پ.ک: ا.ت کیه؟؟
کوک: دخترم دیگه نوه ی بنده
پ.ک: یااا پس چرااا زوتر نگفتی میومدیم اونجا واقعاکه یوناااا بیا بله خره بابابزرگ و مامان بزرگ شدیم
کوک: (خنده خرگوشی) یااا باشه بابا حالا جاهست برای ا.ت پ.ک: البته که جا هست از فردا هم بیارش میخوام نوم رو ببینم
کوک: باشه پسس خداحافظ
پ.ک: باشه خداحافظ
کوک: اینم از این خوبببب یه نگاه انداختم که دیدم ا.ت داره میره حیاط منم پشت سرش رفتم که دیدم رفت سمت یه گوشه
ویو ا.ت
بعد صبحونه همه رفتن بابا هم داشت با گوشیش حرف میزد منم رفتم حیاط که صدای خیلی ضعیفی از اون گوشه میومد رفتم نزدیک که دیدم یه بچه گربه سفید با چشمای آبی داره میو میو میکنه کل بدنشم زخمیه خواستم بهش دست بزنک که یهووو یکی از پشت گفت
کوک: ا.ت خانم داری چیکار میکنی
ا.ت: بابا ببین این بچه گربه زخمی شده اجازه هس بیارمش داخل
کوک: البته کع نه شاید مریضی داشته باشه
ا.ت: تولوخداااا *کیوت
کوک: نهههه قیافتو اونجوری نکن ..... بعد ای حرفم ا.ت سرشو انداخت پایین که دلم نیومد دلشو بشکنم پس گفتم
کوک: باشه
ا.ت: واقعا اجازه میدی *ذوق زده
کوک: اوهوم ولی اول باید ببریمش دکتر شاید مریضی داشته باشه
ا.ت: باشه..... خواستم برش دارم که یهوو بابا گفت
کوک: خودم برش میدارم
ا.ت: باشه
بابا برش داشت و باهم رفتیم داخل که یهووو عمو تهیونگ جلومون سبز شد
ته ته: اوااا این چیه
ا.ت: گربه
ته ته: کجا پیداش کردین
کوک: حیاط پشتی
ته ته: خیلی کیوته نمیبریش دکتر
کوک: چرا میبریمش
ته ته: چرا الان نمیبریش
کوک: خوببب
ا.ت: لطفاااااا
کوک: باشه ا.ت تو برو خودتو حاضر کن
ا.ت: باشه... زود رفتم خودمو حاضر کردم یکی از لباس هامو پوشیدم که زیاد تازه نبود ولی خوب پوشیدم و رفتم پایین
ویو کوک
تصمیم گرفتم بعد اینکه گربه هرو بردیم دکتر ببرمش خرید چون بهش قول دادم اومد پایین خیلی قشنگ شده بود خواستیم بریم کههه ......
خوب خوب بچه ها اینم از پارت چهار ببینین چقدر زیاد نوشتم دیگه باید حمایت کنین باشه 🌠🌠
مرسییییییییی
و البته اگه شرطا رو زود برسونید زوتر پارت بعدی رو میزارم اوکی
لایک:۱۶
کامنت:۲۰
یونگی: ای بابا مگه شما خواب و خوراک ندارین هااا
ته ته: نه
یونگی: درد مرض مثلا من خوابم چرا اینبدر داد میزنین
موچی: هیونگ ادم که نباید همیشه خواب باشه
کوک: هممم نظیرم
یونگی: کی از تو نظر خواست
موچی: مننن
یونگی:/ .... من میرم بهوابم کسی بلند حرف نزنه
موچی: پس من یه ساعته دارم برا کی حرف میزنم
یونگی:نمیدونم شاید دیوار
موچی:/
کوک:باشه بس کنین..... تهیونگ تو برو بقیه رو بیدار کن
موچی: من یه دوش میگیرم بعد میام
کوک: باشه ..... ا.ت بیا بریم،دستمو به طرفش بلند کردم دستمو گرفت ای خدااااا چرا دستش اینقدر کوچولیه
ویو ا.ت
همراه بابا رفتیم پایین که همه باهم رسیدیم و من کنار بابا نشستم و اون طرف من عمو جین اومد نشست که یهووو گفت
جین: ا.ت میدونستی کوک از هممون کوچیک تره*اروم
ا.ت: واقعا*اروم
جین: اوهومممم... تازه من از همه بزرگ ترم
هوپی: جین باز داری چی میگی
جین: خصوصیه بین منو ا.ته مگه نه
ا.ت: اهوممم
کوک: ا.ت بعدا به باباش میگه مگه نه
ا.ت: نه
کوک:/
جین: یاح یاح یاح
کوک: درد مرض
نامی: یااا بسه دیگه اینقدر حرف نزنید
کوک/جین: باشه
ویو کوک
بعد از صبحونه همه رفتن دنبال کارخودشون منم تصمیم گرفتم که مدرسه ا.ت رو عوض کنم بابام مدیر یه مدرسه بزرگه همونجا ثبته نامش میکنم پس زنگ زدم به پدرم
درحال بوق زدن (پدر کوک=پ.ک)
پ.ک: به به پسر گلم چه خبر عجیبه یادی از ما کردی
کوک: سلام بابا به خدا سرم شلوغ بود از این به بعد بیشتر زنگ میزنم باشه
پ.ک: باشه بابا میدونم ... خوب حالا برای چی زنگ زدی
کوک: خوب راستش گفتم ا.ت رو تو مدرشه ی شما ثبت نام کنم
پ.ک: ا.ت کیه؟؟
کوک: دخترم دیگه نوه ی بنده
پ.ک: یااا پس چرااا زوتر نگفتی میومدیم اونجا واقعاکه یوناااا بیا بله خره بابابزرگ و مامان بزرگ شدیم
کوک: (خنده خرگوشی) یااا باشه بابا حالا جاهست برای ا.ت پ.ک: البته که جا هست از فردا هم بیارش میخوام نوم رو ببینم
کوک: باشه پسس خداحافظ
پ.ک: باشه خداحافظ
کوک: اینم از این خوبببب یه نگاه انداختم که دیدم ا.ت داره میره حیاط منم پشت سرش رفتم که دیدم رفت سمت یه گوشه
ویو ا.ت
بعد صبحونه همه رفتن بابا هم داشت با گوشیش حرف میزد منم رفتم حیاط که صدای خیلی ضعیفی از اون گوشه میومد رفتم نزدیک که دیدم یه بچه گربه سفید با چشمای آبی داره میو میو میکنه کل بدنشم زخمیه خواستم بهش دست بزنک که یهووو یکی از پشت گفت
کوک: ا.ت خانم داری چیکار میکنی
ا.ت: بابا ببین این بچه گربه زخمی شده اجازه هس بیارمش داخل
کوک: البته کع نه شاید مریضی داشته باشه
ا.ت: تولوخداااا *کیوت
کوک: نهههه قیافتو اونجوری نکن ..... بعد ای حرفم ا.ت سرشو انداخت پایین که دلم نیومد دلشو بشکنم پس گفتم
کوک: باشه
ا.ت: واقعا اجازه میدی *ذوق زده
کوک: اوهوم ولی اول باید ببریمش دکتر شاید مریضی داشته باشه
ا.ت: باشه..... خواستم برش دارم که یهوو بابا گفت
کوک: خودم برش میدارم
ا.ت: باشه
بابا برش داشت و باهم رفتیم داخل که یهووو عمو تهیونگ جلومون سبز شد
ته ته: اوااا این چیه
ا.ت: گربه
ته ته: کجا پیداش کردین
کوک: حیاط پشتی
ته ته: خیلی کیوته نمیبریش دکتر
کوک: چرا میبریمش
ته ته: چرا الان نمیبریش
کوک: خوببب
ا.ت: لطفاااااا
کوک: باشه ا.ت تو برو خودتو حاضر کن
ا.ت: باشه... زود رفتم خودمو حاضر کردم یکی از لباس هامو پوشیدم که زیاد تازه نبود ولی خوب پوشیدم و رفتم پایین
ویو کوک
تصمیم گرفتم بعد اینکه گربه هرو بردیم دکتر ببرمش خرید چون بهش قول دادم اومد پایین خیلی قشنگ شده بود خواستیم بریم کههه ......
خوب خوب بچه ها اینم از پارت چهار ببینین چقدر زیاد نوشتم دیگه باید حمایت کنین باشه 🌠🌠
مرسییییییییی
و البته اگه شرطا رو زود برسونید زوتر پارت بعدی رو میزارم اوکی
لایک:۱۶
کامنت:۲۰
۸.۹k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.