𝙿𝚊𝚛𝚝 🪶³
𝒪𝓋ℯ𝓇 𝓉𝒽ℯ 𝒽ℴ𝓇𝒾𝓏ℴ𝓃 💫
ا/ت: خوشبختم ، منم ا/ت هستم.
جونگاین: اسم زیبایی داری
ا/ت: ممنون
+ ایگوووو ، شما دوتا خیلی کیوتین .... اگه دوس داشتین میتونید برید تو حیاط صحبت کنید تا نهار آماده شه
ا/ت: نیازی نیست
جونگاین: حتما (هم زمان با ا/ت گفت)
ا/ت: او....خب بریم ، یه هوایی ام میخوریم.
◆◇◇◇◇◇◇◆
" حیاط"
جونگاین: تو منو دوس نداری نه؟
ا/ت:...
جونگاین: صادقانه بهم جواب بده
ا/ت: من نه اینکه ازت خوشم نیاد ، منظورم اینه که حس خاصی بهت ندارم ولی از اینکه بخوام باهات ازدواج کنم خوشم نمیاد.
جونگاین: میدونی چیه من همیشه مهربون نیستم الانم که دارم این جوری رفتار میکنم برای اینه که اولین باره همو میبینیم بعد اینکه یه چیز خیلی مهمو باید بهت بگم وقتی یکی اسمش به عنوان نامزد پسر کیم درمیاد دیگه نمیتونه مخالفتی داشته باشه...مفهومه؟
ا/ت: الان تو واقعا به این ازدواج راضی ای؟ تو حتی منو نمیشناسی
جونگاین: پدرم تورو انتخاب کرده و منم بابتش هیچ مخالفتی ندارم
ا/ت: دور و اطرافتون دختر قحط بود؟
جونگاین: ببین دختر جون به نفع خودته که با شرایط راه بیای وگرنه نه برای من سخته نه مادرت و نه هیچ کس دیگه تنها کسی که تو سختیه خودتی.
ا/ت: برای تو ام سخت میشه....چون توام عاشق من نیستی ، زندگی کردم با به آدم که دوسش نداشته باشی خیلی سخته میدونی که چی میگم آقای کیم.
جونگاین: من دخترای مثل تورو خوی میشناسم ، پس امید وارم فکر احمقانه ای به سرت نزنه.
ا/ت: آها....اونوقت مثلا چه فکری؟
جونگاین: مثلا فرار
ا/ت: (پوزخند)
جونگاین: فک کنم بدونی شغلم چیه بخاطر همین اگه یه درصدم فکر فرار به سرت بخوره سریع پیدایت میکنم.
ا/ت: هعی....فک کنم نهار حاظره ، میرم داخل اگه خواستی بیا.
•ادامه دارد•
▪︎آن سوی افق▪︎
ا/ت: خوشبختم ، منم ا/ت هستم.
جونگاین: اسم زیبایی داری
ا/ت: ممنون
+ ایگوووو ، شما دوتا خیلی کیوتین .... اگه دوس داشتین میتونید برید تو حیاط صحبت کنید تا نهار آماده شه
ا/ت: نیازی نیست
جونگاین: حتما (هم زمان با ا/ت گفت)
ا/ت: او....خب بریم ، یه هوایی ام میخوریم.
◆◇◇◇◇◇◇◆
" حیاط"
جونگاین: تو منو دوس نداری نه؟
ا/ت:...
جونگاین: صادقانه بهم جواب بده
ا/ت: من نه اینکه ازت خوشم نیاد ، منظورم اینه که حس خاصی بهت ندارم ولی از اینکه بخوام باهات ازدواج کنم خوشم نمیاد.
جونگاین: میدونی چیه من همیشه مهربون نیستم الانم که دارم این جوری رفتار میکنم برای اینه که اولین باره همو میبینیم بعد اینکه یه چیز خیلی مهمو باید بهت بگم وقتی یکی اسمش به عنوان نامزد پسر کیم درمیاد دیگه نمیتونه مخالفتی داشته باشه...مفهومه؟
ا/ت: الان تو واقعا به این ازدواج راضی ای؟ تو حتی منو نمیشناسی
جونگاین: پدرم تورو انتخاب کرده و منم بابتش هیچ مخالفتی ندارم
ا/ت: دور و اطرافتون دختر قحط بود؟
جونگاین: ببین دختر جون به نفع خودته که با شرایط راه بیای وگرنه نه برای من سخته نه مادرت و نه هیچ کس دیگه تنها کسی که تو سختیه خودتی.
ا/ت: برای تو ام سخت میشه....چون توام عاشق من نیستی ، زندگی کردم با به آدم که دوسش نداشته باشی خیلی سخته میدونی که چی میگم آقای کیم.
جونگاین: من دخترای مثل تورو خوی میشناسم ، پس امید وارم فکر احمقانه ای به سرت نزنه.
ا/ت: آها....اونوقت مثلا چه فکری؟
جونگاین: مثلا فرار
ا/ت: (پوزخند)
جونگاین: فک کنم بدونی شغلم چیه بخاطر همین اگه یه درصدم فکر فرار به سرت بخوره سریع پیدایت میکنم.
ا/ت: هعی....فک کنم نهار حاظره ، میرم داخل اگه خواستی بیا.
•ادامه دارد•
▪︎آن سوی افق▪︎
۱۵.۷k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.