تک پارتی(درخواستی)
#تکپارتی #تک_پارتی
#درخواستی
#یونجون
♡وقتی به عنوان همکلاسیت...¿
علامت ا.ت+ علامت یونجون_
ویو یورآ(من)؛
دوباره برای درس لعنتی شیمی رو صندلیت نشسته بودی هیچکس تو کلاس جز تو و همکلاسیت یونجون نبود به صورتش که غرق در خواب بود خیره شدی این پسر واقعا جذاب بود:)!
خندیدی و کیفتو باز کردی که کمی شیمی تمرین کنی شیمی رو برداشتی و رو میز گذاشتی کیفتو دوباره به صندلی آویزون کردی و شیمی رو باز کردی که نامه ای از لایه ای افتاد زمین خم شدی و نامه رو برداشتی بازش کردی و شروع کردی به خواندنش..
"واقعا باور نکردنیه که خدا یه موجود فرشته مانندی به زمین فرستاده..
درسته این موجود فرشته مانند خودتی:)
از روز اولی که دیدمت تو دلم پروانه ها شروع کردن به پرواز توجه ای نشون ندادم ولی رفت به رفت فهمیدم عاشقت شدم شاید برات پسره جالبی نباشم ولی تو برای من عجیب و دوست داشتنی هستی..
وقتی پیش پسرا میبینمت دیونه میشم و نمیتونم کاری کنم حالا که واقعا دیگه حرفم تموم شده باید پیشنهاد بدم..
از قشنگی حرفای طرف مات مونده بودی ولی چرا اینجا تموم شد؟قرار بود چی پیشنهاد بده؟
فکر تو ذهنت خنده ای به لبت آورد..
+حتما جایی تو کتاب گذاشته!
نامه رو تا کرده و گذاشتی گوشه میزت کتابو تو دستت گرفتی و تا خواستی دنبال پیشنهادش بگردی که..
_باهام قرار میذاری؟
از شوک چشمات از حدقه زدن بیرون زود برگشتی سمت صدا و دیدی یونجون با لبخند بهت خیره شده..
+چی..با..منی؟
_اهوم من اون نامه رو نوشتم..
قرمز شدن لپاتو حس میکردی پس زود سرتو بر جهت مخالف یونجون چرخوندی..
صدای خندش امد که بی اراده تو هم خندیدی!
_ببخشید نامه ام افتضاح بود مگه نه؟
زود برگشتی سمتش و سرتو به دو طرف منفی تکون دادی که دوباره خندید و بلند شدو به طرفت امد جلوت زانو زدو دستتو گرفت..
_جوابتو نمیخوای بگی؟
+امم...معلوم نیست؟
هردو باهم خندیدین..
_معلومه ولی میخوام بشنومش!
جدی شدیو تو چشاش خیره شدی..
+اره به شرط اینکه از فردا خودت زشت میکنی و میای مدرسه!
خندید و گفت:چرا؟
+چون من حسودم و دخترای زیادی روا کراشن!
جدی شدو گفت:پس تو کلا نیا مدرسه..
با تعجب بهش خیره شده و پرسیدی:چرا؟
_چون من حسودم و تو مال منی!
. . . The end . . .
#نوشتهِ_یورآ
#درخواستی
#یونجون
♡وقتی به عنوان همکلاسیت...¿
علامت ا.ت+ علامت یونجون_
ویو یورآ(من)؛
دوباره برای درس لعنتی شیمی رو صندلیت نشسته بودی هیچکس تو کلاس جز تو و همکلاسیت یونجون نبود به صورتش که غرق در خواب بود خیره شدی این پسر واقعا جذاب بود:)!
خندیدی و کیفتو باز کردی که کمی شیمی تمرین کنی شیمی رو برداشتی و رو میز گذاشتی کیفتو دوباره به صندلی آویزون کردی و شیمی رو باز کردی که نامه ای از لایه ای افتاد زمین خم شدی و نامه رو برداشتی بازش کردی و شروع کردی به خواندنش..
"واقعا باور نکردنیه که خدا یه موجود فرشته مانندی به زمین فرستاده..
درسته این موجود فرشته مانند خودتی:)
از روز اولی که دیدمت تو دلم پروانه ها شروع کردن به پرواز توجه ای نشون ندادم ولی رفت به رفت فهمیدم عاشقت شدم شاید برات پسره جالبی نباشم ولی تو برای من عجیب و دوست داشتنی هستی..
وقتی پیش پسرا میبینمت دیونه میشم و نمیتونم کاری کنم حالا که واقعا دیگه حرفم تموم شده باید پیشنهاد بدم..
از قشنگی حرفای طرف مات مونده بودی ولی چرا اینجا تموم شد؟قرار بود چی پیشنهاد بده؟
فکر تو ذهنت خنده ای به لبت آورد..
+حتما جایی تو کتاب گذاشته!
نامه رو تا کرده و گذاشتی گوشه میزت کتابو تو دستت گرفتی و تا خواستی دنبال پیشنهادش بگردی که..
_باهام قرار میذاری؟
از شوک چشمات از حدقه زدن بیرون زود برگشتی سمت صدا و دیدی یونجون با لبخند بهت خیره شده..
+چی..با..منی؟
_اهوم من اون نامه رو نوشتم..
قرمز شدن لپاتو حس میکردی پس زود سرتو بر جهت مخالف یونجون چرخوندی..
صدای خندش امد که بی اراده تو هم خندیدی!
_ببخشید نامه ام افتضاح بود مگه نه؟
زود برگشتی سمتش و سرتو به دو طرف منفی تکون دادی که دوباره خندید و بلند شدو به طرفت امد جلوت زانو زدو دستتو گرفت..
_جوابتو نمیخوای بگی؟
+امم...معلوم نیست؟
هردو باهم خندیدین..
_معلومه ولی میخوام بشنومش!
جدی شدیو تو چشاش خیره شدی..
+اره به شرط اینکه از فردا خودت زشت میکنی و میای مدرسه!
خندید و گفت:چرا؟
+چون من حسودم و دخترای زیادی روا کراشن!
جدی شدو گفت:پس تو کلا نیا مدرسه..
با تعجب بهش خیره شده و پرسیدی:چرا؟
_چون من حسودم و تو مال منی!
. . . The end . . .
#نوشتهِ_یورآ
۸.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.