عاشق خسته( پارت ۵۳)
یونا :
به پنجره نگاه میکردم چون از دست جیمین خیلی عصبانی بودم ، خیلی غیرمنطقی رفتار میکرد و با هیچکس کنار نمیومد ، همین کنار نیومدنش بود که عذابم میداد
ولی بعد از چند دقیقه دیدم افتاده رو فرمون و داره کنترل ماشین و از دست میده ، ترسیدم و به تهیونگ زنگ زدم
تهیونگ : الو یونا...چیشد رسیدین
یونا : ت...تهیونگ ، جیمین بیهوش شده ، نمیدونم باید چیکار کنم ، چون جینا باهامه بیشتر میترسم
تهیونگ : نگران نباش ،برام لوکیشن بفرس بتونم پیداتون کنم
یونا : ب..باشه
تهیونگ رسید...جیمین و روی صندلیه پشت خوابوند و رفت سمت بیمارستان
دکتر : یه نوع حمله ی عصبی بوده ولی خوشبختانه به مغز آسیبی وارد نشده
یونا : خب خداروشکر....کی بهوش میاد ؟
دکتر : تا چند ساعت دیگه ولی بهتره چند روز تو بیمارستان تحت مراقبت پزشکای ما قرار بگیره ،اونجوری براش بهتره
یونا : باشه...ممنون
دکتر : فقط یه چیزی... کدومتون پیشش میمونه
یونا : خودم میمونم
دکتر : باشه پس بیا چند تا برگرو امضا کن
آقا لطفاً شمام دیگه برین
تهیونگ : چی؟یونا تنها تو این بیمارستان بمونه ؟امکان نداره...من تنهاش نمیذارم
یونا : تهیونگ لطفاً برو...خودم میتونم ازش مراقبت کنم
تهیونگ : قول میدی مراقب خودت باشی؟تو دست من امانتی
یونا : قول میدم ،ولی فقط تو جینا رو با خودت ببر ،توهم قول بده خوب مراقبشی ،جینام دست من امانته ها
تهیونگ : باشه قول میدم،میبینمت ......
چند ساعتی میشد که اینجا نشسته بودم ، ولی خبری از جیمین نشد،رفتم سمت اتاقش بهوش اومدم و چشماشو باز کرد
جیمین : وقتی دوباره یاد اون عکس افتادم دیوونه شدم و دستامو لای موهام بردم
یونا : جیمین ....
جیمین : گمشو بیرون
یونا : چیشده
جیمین : گفتم گمشو
یونا : خب بگو
جیمین : برو گوشیه لامصبمو بیار تا بهت بگم
یونا : بیا...
جیمین : این عکس کیه
یونا : چمدونم
جیمین : کوری؟عکس تو و تهیونگه که دارین همو میبوسین
یونا : باورم نمیشه که این عکسو باور کردی
جیمین : تو بودی چی...باور نمیکردی؟
یونا : باور کن این من نیستم
جیمین : چشاتو باز کن هرزه ، خوب نگاه کن
الان چیشد؟ یونا جیمین و زد؟به عواقب کارش فکر کرده بود؟
جیمین: چه غلطی کردی
یونا : فک کردی فقط خودت از این کارا بلدی...هرچی میخوای بگی بگو ولی دیگه به من نگو هرزه
جیمین : فک کردی کی ای یونا ها؟ بهت رو دادم پررو شدی؟فک کردی هر غلطی میتونی بکنی
یونا : اوکی جیمین...بیخیال ، ولی از الان به بعد هر اشتباهی کردی گردن خودته ،دیگه حتی نمیخام اسمتو بشنوم ،اگر فک میکنی من هرزم پس برو دنبال یکی که هرزه نیست ، اگه میتونی یه بهترشو برای خودت پیدا کن آقای پارک ، امیدوارم دیگه هرگز نبینمت.......
میدونم تکراریه ولی چون پاک شده بود گفتم بذارم،۵۴ برای فردا
به پنجره نگاه میکردم چون از دست جیمین خیلی عصبانی بودم ، خیلی غیرمنطقی رفتار میکرد و با هیچکس کنار نمیومد ، همین کنار نیومدنش بود که عذابم میداد
ولی بعد از چند دقیقه دیدم افتاده رو فرمون و داره کنترل ماشین و از دست میده ، ترسیدم و به تهیونگ زنگ زدم
تهیونگ : الو یونا...چیشد رسیدین
یونا : ت...تهیونگ ، جیمین بیهوش شده ، نمیدونم باید چیکار کنم ، چون جینا باهامه بیشتر میترسم
تهیونگ : نگران نباش ،برام لوکیشن بفرس بتونم پیداتون کنم
یونا : ب..باشه
تهیونگ رسید...جیمین و روی صندلیه پشت خوابوند و رفت سمت بیمارستان
دکتر : یه نوع حمله ی عصبی بوده ولی خوشبختانه به مغز آسیبی وارد نشده
یونا : خب خداروشکر....کی بهوش میاد ؟
دکتر : تا چند ساعت دیگه ولی بهتره چند روز تو بیمارستان تحت مراقبت پزشکای ما قرار بگیره ،اونجوری براش بهتره
یونا : باشه...ممنون
دکتر : فقط یه چیزی... کدومتون پیشش میمونه
یونا : خودم میمونم
دکتر : باشه پس بیا چند تا برگرو امضا کن
آقا لطفاً شمام دیگه برین
تهیونگ : چی؟یونا تنها تو این بیمارستان بمونه ؟امکان نداره...من تنهاش نمیذارم
یونا : تهیونگ لطفاً برو...خودم میتونم ازش مراقبت کنم
تهیونگ : قول میدی مراقب خودت باشی؟تو دست من امانتی
یونا : قول میدم ،ولی فقط تو جینا رو با خودت ببر ،توهم قول بده خوب مراقبشی ،جینام دست من امانته ها
تهیونگ : باشه قول میدم،میبینمت ......
چند ساعتی میشد که اینجا نشسته بودم ، ولی خبری از جیمین نشد،رفتم سمت اتاقش بهوش اومدم و چشماشو باز کرد
جیمین : وقتی دوباره یاد اون عکس افتادم دیوونه شدم و دستامو لای موهام بردم
یونا : جیمین ....
جیمین : گمشو بیرون
یونا : چیشده
جیمین : گفتم گمشو
یونا : خب بگو
جیمین : برو گوشیه لامصبمو بیار تا بهت بگم
یونا : بیا...
جیمین : این عکس کیه
یونا : چمدونم
جیمین : کوری؟عکس تو و تهیونگه که دارین همو میبوسین
یونا : باورم نمیشه که این عکسو باور کردی
جیمین : تو بودی چی...باور نمیکردی؟
یونا : باور کن این من نیستم
جیمین : چشاتو باز کن هرزه ، خوب نگاه کن
الان چیشد؟ یونا جیمین و زد؟به عواقب کارش فکر کرده بود؟
جیمین: چه غلطی کردی
یونا : فک کردی فقط خودت از این کارا بلدی...هرچی میخوای بگی بگو ولی دیگه به من نگو هرزه
جیمین : فک کردی کی ای یونا ها؟ بهت رو دادم پررو شدی؟فک کردی هر غلطی میتونی بکنی
یونا : اوکی جیمین...بیخیال ، ولی از الان به بعد هر اشتباهی کردی گردن خودته ،دیگه حتی نمیخام اسمتو بشنوم ،اگر فک میکنی من هرزم پس برو دنبال یکی که هرزه نیست ، اگه میتونی یه بهترشو برای خودت پیدا کن آقای پارک ، امیدوارم دیگه هرگز نبینمت.......
میدونم تکراریه ولی چون پاک شده بود گفتم بذارم،۵۴ برای فردا
۱۴.۹k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.