"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 56
کوک: من مست نیستم و چرت و پرت هم نمیگم دارم حرف دلمو میگم*مست*
ا/ت: جونگکوک به خودت بیا دیگه سری بعدی باهات مست نمیکنماااا*بلند شد*
جونگکوک پاشد اومد سمتم و منو چسبوند به دیوار
کوک: تو فکر میکنی من دروغ میگم؟*مست*
ا/ت: ارههه فکر نمیکنم حقیقته چون تو اللن مستی و تو حال خودت نیستی و نمیفهمی چیمیگی
کوک: من دروغ نمیگم دارم حقیقتو میگم*مست*
کوک: میخوای تو رو مال خودم کنم؟*مست*
ا/ت: چجوری؟*اروم*
یدفعه جونگکوک لباشو کبوند به لبای من و محکم جوری که انگار اخرین دفعست مک میزد..
اولش همراهی نمیکردم اما بعدش بی اختیار همراهی کردم.
همین که هردومون نفس کم اوردیم از هم جدا شدیم.نفس نفس میزدیم
یکم که گذشت و خیلی راحت نفس میکشیدیم
منو برد سمت تخت..فهمیدم میخواد چیکار بکنه دلم نمیخواست دخترونگیمو فعلا از دست بدم اما نمیتونستم کاری بکنم من در مقابل اون ضعیفو کوچک بودم.
روم خیمه زد
رفت سمت گردنمو شروع کرد به مارک گذاشتن...
(خب خب پاشید برین نماز بخونید چادر و تسبیحم کووو؟😂)
/خب دیگه از اینجا به بعد تنهاشون میزاریم چون دیگه زشته.بزار خوشبگذرونن انقدم فضولی نکن😂/
/صبح ساعت 10/
ویو ا/ت
صبح وقتی از خواب بیدار شدم سردرد بدی و دلدرد شدیدی داشتم.
یکم به بدنم قص دادم چشامو باز کردم جونگکوکو ندیدم بلند شدمو نشستم روی تخت.
دلم خیلی درد میکرد نمیدونم چرا یچی یاپم نمیومد فقط میدونستم دیشب مست کرده بودم.
ادامه دارد...
پارت 56
کوک: من مست نیستم و چرت و پرت هم نمیگم دارم حرف دلمو میگم*مست*
ا/ت: جونگکوک به خودت بیا دیگه سری بعدی باهات مست نمیکنماااا*بلند شد*
جونگکوک پاشد اومد سمتم و منو چسبوند به دیوار
کوک: تو فکر میکنی من دروغ میگم؟*مست*
ا/ت: ارههه فکر نمیکنم حقیقته چون تو اللن مستی و تو حال خودت نیستی و نمیفهمی چیمیگی
کوک: من دروغ نمیگم دارم حقیقتو میگم*مست*
کوک: میخوای تو رو مال خودم کنم؟*مست*
ا/ت: چجوری؟*اروم*
یدفعه جونگکوک لباشو کبوند به لبای من و محکم جوری که انگار اخرین دفعست مک میزد..
اولش همراهی نمیکردم اما بعدش بی اختیار همراهی کردم.
همین که هردومون نفس کم اوردیم از هم جدا شدیم.نفس نفس میزدیم
یکم که گذشت و خیلی راحت نفس میکشیدیم
منو برد سمت تخت..فهمیدم میخواد چیکار بکنه دلم نمیخواست دخترونگیمو فعلا از دست بدم اما نمیتونستم کاری بکنم من در مقابل اون ضعیفو کوچک بودم.
روم خیمه زد
رفت سمت گردنمو شروع کرد به مارک گذاشتن...
(خب خب پاشید برین نماز بخونید چادر و تسبیحم کووو؟😂)
/خب دیگه از اینجا به بعد تنهاشون میزاریم چون دیگه زشته.بزار خوشبگذرونن انقدم فضولی نکن😂/
/صبح ساعت 10/
ویو ا/ت
صبح وقتی از خواب بیدار شدم سردرد بدی و دلدرد شدیدی داشتم.
یکم به بدنم قص دادم چشامو باز کردم جونگکوکو ندیدم بلند شدمو نشستم روی تخت.
دلم خیلی درد میکرد نمیدونم چرا یچی یاپم نمیومد فقط میدونستم دیشب مست کرده بودم.
ادامه دارد...
۱.۰k
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.