فیک moon river 💙🌧پارت²⁶
ملکه مادر « اوه ملکه شما باید الان در اقامتگاهتون استراحت میکردید...متاسفانه این خائنین از ساده لوحی شما استفاده کردن و قصد خیانت داشتن
یئون « اینا قصد خیانت داشتن یا شما؟
جاعه « ای احمق این چه حرفیه
یئون « من ملکه این سرزمینم پس حد و حدتو رو بدون بانو سو...این دفعه رو گذشت میکنم اما دفعه بعد به خاطر بی احترامی به ملکه بشدت مجازات میشی....افراد آزادشون کنید
ملکه مادر « تو کی هستی که فرمان منو زیر سوال میبری؟؟
یئون « هیچ مدرک کامل و صحیحی برای اثبات خیانت افراد من ندارین!! در ظمن اداره امور کشور دست منه و شما حق دخالت ندارین...
ملکه مادر « اگه مقاومت کنی تو رو هم بازداشت میکنم ملکه
یونگی « ملکه خواهش میکنم شما دخالت نکنید
بانو بونگ « خودمون حلش میکنیم
ملکه مادر « بهتره به حرف افرادت گوش کنی ملکه
یئون « دستام رو با عصبانیت مشت کردم...اگه الان نتونم ازشون محافظت کنم بدرد هیچی نمیخورم....گارد سلطنتی رو که با خودم اورده بودم مامور کردم برن دست پدر و مادر وزیر جانگ و بانو بونگ رو آزاد کنن...افراد کاری که گفتن بکنید....تا زمانی که من زنده ام و قدرت دارم نمیزارم یه تار مو ازشون کم بشه
ملکه مادر « ملکه رو دستگیر کنید
راوی « سرباز ها خیز برداشتن برای دستگیری ملکه اما با شنیدن صدای آشنایی که از همه قدرت های اینجا بالاتر بود متوقف شدن و سکوت منطقه رو فرا گرفت....
جاعه « ا....امپراطور....
یئون « با شنیدن صدای امپراطور اول فکر کردم توهم زدم...اما وقتی زمزمه جاعه رو شنیدم و رد نگاهش رو دنبال کردم دیدم درست شنیدم...خوده امپراطور بود...مثل همیشه بر ابهت و مسمم....عالیجناب....
کوک « اینجا چه خبرهههه؟؟ چهار روز بیشتر بیهوش نبودم...این چه جنجالیه که به پا کردید؟
ملکه مادر « پسرم من فقط خائنین رو بازداشت کردم
کوک « منظورتون از خائنین افراد وفادار منه؟
جاعه « نه عالیجناب اونا میخواستن قدرت رو از شما بگیرن و به ملکه بدن
کوک « این چرندت رو کی به شما گفته؟؟؟ خودم حکومت رو به ملکه دادم و تمام این مدت هیچ خطایی از ملکه سر نزده.
ملکه مادر « اما
کوک « افراد منن..خودمم راجبش تحقیق میکنم اما اگه حرف من درست بود وزیر دادگستری و وزیر سو به خاطر این تهمت مجازات میشن....
یئون « ملکه مادر و افرادش با عصبانیت محل رو ترک کردن....هنوزم باورم نمیشد امپراطور بهوش اومدن و الان روبه رو ی منن.....سرم گیج میرفت و تنفس برام خیلی سخت بود....اگه بیهوش میشدم دیگه مشکلی پیش نیومد دیگه نه؟ الان امپراطور حضور دارن و نیازی به وجود من نیست....
جیهوپ « وون اومد و دست همه ما رو باز کرد...به امپراطور تعظیم کردیم....مطمئن بودیم ایشون میان چون از امروز صبح بهوش اومده بودن
یئون « اینا قصد خیانت داشتن یا شما؟
جاعه « ای احمق این چه حرفیه
یئون « من ملکه این سرزمینم پس حد و حدتو رو بدون بانو سو...این دفعه رو گذشت میکنم اما دفعه بعد به خاطر بی احترامی به ملکه بشدت مجازات میشی....افراد آزادشون کنید
ملکه مادر « تو کی هستی که فرمان منو زیر سوال میبری؟؟
یئون « هیچ مدرک کامل و صحیحی برای اثبات خیانت افراد من ندارین!! در ظمن اداره امور کشور دست منه و شما حق دخالت ندارین...
ملکه مادر « اگه مقاومت کنی تو رو هم بازداشت میکنم ملکه
یونگی « ملکه خواهش میکنم شما دخالت نکنید
بانو بونگ « خودمون حلش میکنیم
ملکه مادر « بهتره به حرف افرادت گوش کنی ملکه
یئون « دستام رو با عصبانیت مشت کردم...اگه الان نتونم ازشون محافظت کنم بدرد هیچی نمیخورم....گارد سلطنتی رو که با خودم اورده بودم مامور کردم برن دست پدر و مادر وزیر جانگ و بانو بونگ رو آزاد کنن...افراد کاری که گفتن بکنید....تا زمانی که من زنده ام و قدرت دارم نمیزارم یه تار مو ازشون کم بشه
ملکه مادر « ملکه رو دستگیر کنید
راوی « سرباز ها خیز برداشتن برای دستگیری ملکه اما با شنیدن صدای آشنایی که از همه قدرت های اینجا بالاتر بود متوقف شدن و سکوت منطقه رو فرا گرفت....
جاعه « ا....امپراطور....
یئون « با شنیدن صدای امپراطور اول فکر کردم توهم زدم...اما وقتی زمزمه جاعه رو شنیدم و رد نگاهش رو دنبال کردم دیدم درست شنیدم...خوده امپراطور بود...مثل همیشه بر ابهت و مسمم....عالیجناب....
کوک « اینجا چه خبرهههه؟؟ چهار روز بیشتر بیهوش نبودم...این چه جنجالیه که به پا کردید؟
ملکه مادر « پسرم من فقط خائنین رو بازداشت کردم
کوک « منظورتون از خائنین افراد وفادار منه؟
جاعه « نه عالیجناب اونا میخواستن قدرت رو از شما بگیرن و به ملکه بدن
کوک « این چرندت رو کی به شما گفته؟؟؟ خودم حکومت رو به ملکه دادم و تمام این مدت هیچ خطایی از ملکه سر نزده.
ملکه مادر « اما
کوک « افراد منن..خودمم راجبش تحقیق میکنم اما اگه حرف من درست بود وزیر دادگستری و وزیر سو به خاطر این تهمت مجازات میشن....
یئون « ملکه مادر و افرادش با عصبانیت محل رو ترک کردن....هنوزم باورم نمیشد امپراطور بهوش اومدن و الان روبه رو ی منن.....سرم گیج میرفت و تنفس برام خیلی سخت بود....اگه بیهوش میشدم دیگه مشکلی پیش نیومد دیگه نه؟ الان امپراطور حضور دارن و نیازی به وجود من نیست....
جیهوپ « وون اومد و دست همه ما رو باز کرد...به امپراطور تعظیم کردیم....مطمئن بودیم ایشون میان چون از امروز صبح بهوش اومده بودن
۸۷.۶k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.