پارت 11
پارت 11
:کار شما از همه سخت تره... مواظب اعضای گروه اقای چوی باشین.. نباید لو بریم، اگه لو بریم کل ماموریت رو هواس.. سوال؟.... ( مکث)همه وظیفشون رو فهمیدن؟ ... همه سر تکون دادن و بعد از خسته نباشید من همه پراکنده شدن و تنها کسایی که موندن تهیون و سوبین و کای بودن:خب... مشکلی دیدی؟ یونجون:نه.. همه چی عالی بود... تهیون روی دو گروه A و نصف گروه B نظارت داشته باش... سوبین روی دو گروه نصف B و C نظارت داشته باش.. کای تو هم روی اسلحه ها و وسایل نظارت داشته باش که همچی کامل باشه.. مرخصین... هرسه بعد تکون سر رفتن.. بعد از جمع کردن وسایلم به سمت دفترم قدم برداشتم...
ویوی بومگیو:
از دیروز دیگه باهام کاری ندارن... یا میخوان یه بلای بدتر سرم بیارن، بهم استراحت دادن... یا... یا.. نه... اونا قطعا قرار نیست منو بکشن... نه معلومه قرار نیست.. نمیکشن... من...من تا یونجونو نبینم نمیمیرم... دوباره بغض و اشکای لعنتی که این روزا مهمون چشام بودن... چشمامو بستم و سرمو خم کردم به طرف پایین و اشکام دونه به دونه روی زمین می افتادن... نمیدونم چقدر گریه کردم که خوابم برد...
:کار شما از همه سخت تره... مواظب اعضای گروه اقای چوی باشین.. نباید لو بریم، اگه لو بریم کل ماموریت رو هواس.. سوال؟.... ( مکث)همه وظیفشون رو فهمیدن؟ ... همه سر تکون دادن و بعد از خسته نباشید من همه پراکنده شدن و تنها کسایی که موندن تهیون و سوبین و کای بودن:خب... مشکلی دیدی؟ یونجون:نه.. همه چی عالی بود... تهیون روی دو گروه A و نصف گروه B نظارت داشته باش... سوبین روی دو گروه نصف B و C نظارت داشته باش.. کای تو هم روی اسلحه ها و وسایل نظارت داشته باش که همچی کامل باشه.. مرخصین... هرسه بعد تکون سر رفتن.. بعد از جمع کردن وسایلم به سمت دفترم قدم برداشتم...
ویوی بومگیو:
از دیروز دیگه باهام کاری ندارن... یا میخوان یه بلای بدتر سرم بیارن، بهم استراحت دادن... یا... یا.. نه... اونا قطعا قرار نیست منو بکشن... نه معلومه قرار نیست.. نمیکشن... من...من تا یونجونو نبینم نمیمیرم... دوباره بغض و اشکای لعنتی که این روزا مهمون چشام بودن... چشمامو بستم و سرمو خم کردم به طرف پایین و اشکام دونه به دونه روی زمین می افتادن... نمیدونم چقدر گریه کردم که خوابم برد...
۱.۷k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.