پارت پنجم

پارت پنجم

گفتم وای به حالت اگه بلایی سرش اومده باشه😠😠😠😠کاری میکنم از زندگیت پشیمون بشی. اینو گفتم و رفتم سمت درمانگاه دانشگاه و یورانگ رو روی تخت گذاشتمو رفتم پیش خانم دکتر و گفتم بیاد معاینش کنه. دکتر: چه اتفاقی افتاده؟ جونگ کوک:یه اتفاقی افتاد حالا بعداً براتون میگم چیشده الان اون مهمتره. دکتر: باشه میرم معاینش میکنم ولی باید بگی چیشده. جونگ کوک: چشم رفتیم پیش یورانگ دکتر بهم گفت:بیرون منتظر باش تا معاینش کنم جونگ کوک:ولی..... دکتر:گفتم بیرون وایسا(با داد) جونگ کوک: باشه
از اتاق بیرون رفتم بعد از پنج دقیقه دکتر اومد بیرون و گفت:اگه دیر تر میاوردیش خیلی خطرناک بود ضربه بدی به سرش خورده، خدا رو شکر که بخیر گذشت ولی بازم ببرینش دکتر متخصص تا معاینش کنه ببینه مشکلی نباشه چون من متخصص نیستم. جونگ کوک : چشم حتما میبرمش عااام میسه تا زمانی که من برگردم ازش‌مراقبت کنین؟؟؟ دکتر: اره فقط زود برگرد جونگ کوک : چشم وممنون که قبول کردین. رفتم توی کلاس و به استاد گفتم چه اتفاقی افتاده و من باید مواظبش باشم، استاد قبول کرد که برم پیشش.وقتی که رسیدم درمانگاه دیدم یورانگ بهوش اومده.


گایز لایک و کامنت فراموش نشه❤️❤️❤️❤️❤️