پارت ⁹
به مدرسه رسید با دیدن هیون جین و دخترایی که دورش جمع نفس عمیقی کشید
چیچک:آخه اینا تا کی میخواد دور اون باشن در حالی که میدونم قبولشون نمیکنه
اینو گفت و به سمت کلاس رفت
«کلاس»
نشسته بود روی صندلی و منتظر بود استاد بیاد تا درسو شروع کنن تکالیفش رو هم از قبل نوشته بود مثل همیشه منظم بود ...
با دیدن هیون جین و سر و وضع ناجورش متعجب شد هیون جین اومد کنارش
هیون جین:میتونم اینجا بشینم کنارت
چیچک:آره ...آره بشین
همین که نشست بقیه دخترای کلاس نامه های اعطرافشون رو انداختن رو میز هیون جین با دیدن نامه ها اونا رو پرت کرد رو زمین و پاشو رو میز گذاشت چیچک از این حرکت هیون جین خوشش نیومد
چیچک:نمی تونی درست بشینی ...پاهاتو جمع کن
هیون جین:دلم میخواد اینجوری بشینم ...ببینم اصن تو چرا بهم نامه عاشقانه نمیدی
چیچک:نیازی نمی بینم بدم
هیون جین از رفتار دختر تعجب کرد تا حالا هیچ کس اینجوری نبود باهاش کمی ازش خوشش اومد
«زنگ تفریح»
هیون جین:خب انگاری ما دوتا هم گروهی هستیم
چیچک :آره ..پاشو بریم حیات و تکالیفو انجام بدیم
هیون جین:بیخیال بابا واسه اینا کلی وقت داریم بزارش واسه بعد
چیچک:نخیر نمیخوام پاشو پاشو تنبلی نکن
هیون جین از سر اجبار پاشد و همراه چیچک به بیرون حرکت کرد...
اونجا روی نیمکت نشستن و مشغول حل تمرین شدن
هیون جین:چرا به جای کلاس اینجا رو انتخاب کردی
چیچک:چون تو فضای باز بهتر میتونم تمرکز کنم
در همین هین ی دختر اومد و نزدیکشون شد
دختره: اوپا میتونم شمارتون رو داشته باشم
هیون جین:نه حالا برو
دختره هم با نا امیدی رفت
چیچک: ببخشیدا اما چرا به هیچکی پا نمیدی
هیون جین:چون چون ..هیچی ولش کن
چیچک:بگو دیگه
هیون جین:خب وقتی کوچیکه تر بودم به ی دختری اعتراف کردم دختر خیلی مغروری بود در جوابم فقط گفت هه آخه هه هم شد جواب منم از اون موقع تسمیم گرفتم که کسی رو دوست نداشته باشم
چیچک:آها ...پس خیلی بد بوده چه دختر بدی
هیون جین:بد نه خیلی بد
روز ها همینطور میگذشت هیون جین که میدید چیچک مثل بقیه نیست دلش میخواست بیشتر باهاش آشنا شه و چیچک هم دختر مهربونم و خوبی بود و زود با همه ارطبات میگرفت ولی آخرش چی میشه....
تا پارت بعد بایی🖐🏻
چیچک:آخه اینا تا کی میخواد دور اون باشن در حالی که میدونم قبولشون نمیکنه
اینو گفت و به سمت کلاس رفت
«کلاس»
نشسته بود روی صندلی و منتظر بود استاد بیاد تا درسو شروع کنن تکالیفش رو هم از قبل نوشته بود مثل همیشه منظم بود ...
با دیدن هیون جین و سر و وضع ناجورش متعجب شد هیون جین اومد کنارش
هیون جین:میتونم اینجا بشینم کنارت
چیچک:آره ...آره بشین
همین که نشست بقیه دخترای کلاس نامه های اعطرافشون رو انداختن رو میز هیون جین با دیدن نامه ها اونا رو پرت کرد رو زمین و پاشو رو میز گذاشت چیچک از این حرکت هیون جین خوشش نیومد
چیچک:نمی تونی درست بشینی ...پاهاتو جمع کن
هیون جین:دلم میخواد اینجوری بشینم ...ببینم اصن تو چرا بهم نامه عاشقانه نمیدی
چیچک:نیازی نمی بینم بدم
هیون جین از رفتار دختر تعجب کرد تا حالا هیچ کس اینجوری نبود باهاش کمی ازش خوشش اومد
«زنگ تفریح»
هیون جین:خب انگاری ما دوتا هم گروهی هستیم
چیچک :آره ..پاشو بریم حیات و تکالیفو انجام بدیم
هیون جین:بیخیال بابا واسه اینا کلی وقت داریم بزارش واسه بعد
چیچک:نخیر نمیخوام پاشو پاشو تنبلی نکن
هیون جین از سر اجبار پاشد و همراه چیچک به بیرون حرکت کرد...
اونجا روی نیمکت نشستن و مشغول حل تمرین شدن
هیون جین:چرا به جای کلاس اینجا رو انتخاب کردی
چیچک:چون تو فضای باز بهتر میتونم تمرکز کنم
در همین هین ی دختر اومد و نزدیکشون شد
دختره: اوپا میتونم شمارتون رو داشته باشم
هیون جین:نه حالا برو
دختره هم با نا امیدی رفت
چیچک: ببخشیدا اما چرا به هیچکی پا نمیدی
هیون جین:چون چون ..هیچی ولش کن
چیچک:بگو دیگه
هیون جین:خب وقتی کوچیکه تر بودم به ی دختری اعتراف کردم دختر خیلی مغروری بود در جوابم فقط گفت هه آخه هه هم شد جواب منم از اون موقع تسمیم گرفتم که کسی رو دوست نداشته باشم
چیچک:آها ...پس خیلی بد بوده چه دختر بدی
هیون جین:بد نه خیلی بد
روز ها همینطور میگذشت هیون جین که میدید چیچک مثل بقیه نیست دلش میخواست بیشتر باهاش آشنا شه و چیچک هم دختر مهربونم و خوبی بود و زود با همه ارطبات میگرفت ولی آخرش چی میشه....
تا پارت بعد بایی🖐🏻
۶۷۵
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.