پارت آخر فصل اول فیک شرط بندی مافیا.....❤️🩹🌑✨️🌓
تهیونگ: خسته از بی قراری ام نمیدونم چیکار کنم من برم بهتره
تهیونگ یه نگاه سردی بع یونجی کرد
یونجی: نرو.........
تهیونگ:!
تهیونگ : منو یادت اومد
یونجی: اره از اولشم یادم میومد لطفا نروووو فداتشم
تهیونگ با بغض: چرا با من اینکار میکنی
یونجی: از دستت عصبانی بودم ولی بدون تو نمیتونم
تهیونگ دویید یونجی رو بغل کرد
یونجی: مشکلی نداری که نمیتونم راه برم؟
تهیونگ: عشقم این حرف چیه تو زندگی منی کسی غیر از تو برای من مهم نیست
تهیونگ: رفتنت منو داغون کرد واقعا من بدون تو مرده متحرکم
یونجی: ببخشید تهیونگگگگگگ
یونجی: میخوام برات جبران کنم
تهیونگ: چطوری
یونجی: کنارت میمونم
تهیونگ: جیمین واقعا ممنونم که عشق منو نجات دادی
جیمین: پولشو بده
یونجی: بیا چقدر بزنم حسابت
جیمین: اشکال نداره نمیخواد پولشو بدی زودتر برو تا نظرم عوض نشده
یونجی: جیمین با بغلت کنم
جیمین گونش سرخ شد
جیمین: این حرفا چیه بابا
یونجی: اخه واقعا خیلی مراقبم بودی میشه. دوستم باشی
جیمین: باشه بهترین و تنها دوستم
تهیونگ: خدافظ
تهیونگ یونجی رو برد تو ماشین
تهیونگ:یونجی من امشب کنارت میخوابم
یونجی: چی چرا
تهیونگ: دوریت ازت خیلی برام سخت بوده
یونجی: من گشنمه
تهیونگ: خواستم رمانتیک باشم ولی شکمت نزاشت
یونجی: 🤣🤣
تهیونگ: من غذای مورد علاقمو برات میپزم
یونجی: چی چه غذایی
تهیونگ : جاجانگمیون ...
یونجی: چه غذایی بشه
تهیونگ :من میرم سسش رو بخرم ۲ ساعت دیگه برمیگردم
یونجی: باشه ... اها فقط منو ببر آشبزخونه
تهیونگ یونجی رو برد
تهیونگ رفت......
یونجی : ببینم چه غذایی درست کرده
یونجی با ویلچر خورد به ظرف غذا افتاد رو صندلی آشپزخونه و آشپزخونه آتیش گرفت......
یونجی کع فلج بود نمیتونست راه بره و فرار کنه
یونجی: تهیونگاااااا کمکم کن
کسی بیرون هست ...
لطفا کمکم کنیدددد لطفا....
فصل بعدی هفته بعد 🤣👋🏻❤️🩹😁
تهیونگ یه نگاه سردی بع یونجی کرد
یونجی: نرو.........
تهیونگ:!
تهیونگ : منو یادت اومد
یونجی: اره از اولشم یادم میومد لطفا نروووو فداتشم
تهیونگ با بغض: چرا با من اینکار میکنی
یونجی: از دستت عصبانی بودم ولی بدون تو نمیتونم
تهیونگ دویید یونجی رو بغل کرد
یونجی: مشکلی نداری که نمیتونم راه برم؟
تهیونگ: عشقم این حرف چیه تو زندگی منی کسی غیر از تو برای من مهم نیست
تهیونگ: رفتنت منو داغون کرد واقعا من بدون تو مرده متحرکم
یونجی: ببخشید تهیونگگگگگگ
یونجی: میخوام برات جبران کنم
تهیونگ: چطوری
یونجی: کنارت میمونم
تهیونگ: جیمین واقعا ممنونم که عشق منو نجات دادی
جیمین: پولشو بده
یونجی: بیا چقدر بزنم حسابت
جیمین: اشکال نداره نمیخواد پولشو بدی زودتر برو تا نظرم عوض نشده
یونجی: جیمین با بغلت کنم
جیمین گونش سرخ شد
جیمین: این حرفا چیه بابا
یونجی: اخه واقعا خیلی مراقبم بودی میشه. دوستم باشی
جیمین: باشه بهترین و تنها دوستم
تهیونگ: خدافظ
تهیونگ یونجی رو برد تو ماشین
تهیونگ:یونجی من امشب کنارت میخوابم
یونجی: چی چرا
تهیونگ: دوریت ازت خیلی برام سخت بوده
یونجی: من گشنمه
تهیونگ: خواستم رمانتیک باشم ولی شکمت نزاشت
یونجی: 🤣🤣
تهیونگ: من غذای مورد علاقمو برات میپزم
یونجی: چی چه غذایی
تهیونگ : جاجانگمیون ...
یونجی: چه غذایی بشه
تهیونگ :من میرم سسش رو بخرم ۲ ساعت دیگه برمیگردم
یونجی: باشه ... اها فقط منو ببر آشبزخونه
تهیونگ یونجی رو برد
تهیونگ رفت......
یونجی : ببینم چه غذایی درست کرده
یونجی با ویلچر خورد به ظرف غذا افتاد رو صندلی آشپزخونه و آشپزخونه آتیش گرفت......
یونجی کع فلج بود نمیتونست راه بره و فرار کنه
یونجی: تهیونگاااااا کمکم کن
کسی بیرون هست ...
لطفا کمکم کنیدددد لطفا....
فصل بعدی هفته بعد 🤣👋🏻❤️🩹😁
۱۵.۱k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.