part◇¹
چشمان خمار تو
من ا/ت هستم و ۱۷ سالمه و مجبور شدم کشورم رو ترک کنم و به کره بیام
فلش بک به موقعی که ا/ت مجبور شد کشورش رو ترک کنه
ا/ت: پدر و مادرم به دلیل خیانت پدرم میخوان از هم جدا بشن، اونم دقیقا موقعی که من ۱۳ سالمه و برادرم ۱۷ سالش. من واقعا دلم نمیخواد که این اتفاق بیوفته
روز دادگاه:بالاخره روز داد گاه رسید و من و برادرم به همراه مامان و بابام رفتیم دادگاه. من از این موضوع ناراحت بودم اما یکی باعث میشد که این همه غمو فراموش کنم و اون کسی نبود جز بهترین دوستم سارا♡. خلاصه ما رسیدیم دادگاه و پدر و مادرم از هم جدا شدن و سخت ترین جاش اونجا بود که باید انتخاب میکردیم پیش کدوم باشیم. من و برادرم جفتمون هردو مامانمون رو انتخاب کردیم
برادر ا/ت: من میخوام پیش مامانم بمونم چون از بابام بدم میاد و نمیتونم اون رو تحمل کنم بخاطر خیانتی که به مامانم کرده.
راوی:حقم داشت اون تو اوج نو جوونی شاهد خیانت باباش به مامانش بود .
ذهن ا/ت: بابامون از این جمله یکم ناراحت شد اما زود خودشو جمع و جور کرد
ا/ت:منم میخوام پیش مامانم بمونم
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
من ا/ت هستم و ۱۷ سالمه و مجبور شدم کشورم رو ترک کنم و به کره بیام
فلش بک به موقعی که ا/ت مجبور شد کشورش رو ترک کنه
ا/ت: پدر و مادرم به دلیل خیانت پدرم میخوان از هم جدا بشن، اونم دقیقا موقعی که من ۱۳ سالمه و برادرم ۱۷ سالش. من واقعا دلم نمیخواد که این اتفاق بیوفته
روز دادگاه:بالاخره روز داد گاه رسید و من و برادرم به همراه مامان و بابام رفتیم دادگاه. من از این موضوع ناراحت بودم اما یکی باعث میشد که این همه غمو فراموش کنم و اون کسی نبود جز بهترین دوستم سارا♡. خلاصه ما رسیدیم دادگاه و پدر و مادرم از هم جدا شدن و سخت ترین جاش اونجا بود که باید انتخاب میکردیم پیش کدوم باشیم. من و برادرم جفتمون هردو مامانمون رو انتخاب کردیم
برادر ا/ت: من میخوام پیش مامانم بمونم چون از بابام بدم میاد و نمیتونم اون رو تحمل کنم بخاطر خیانتی که به مامانم کرده.
راوی:حقم داشت اون تو اوج نو جوونی شاهد خیانت باباش به مامانش بود .
ذهن ا/ت: بابامون از این جمله یکم ناراحت شد اما زود خودشو جمع و جور کرد
ا/ت:منم میخوام پیش مامانم بمونم
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
۲۵.۵k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.