ماه و خورشید
پارت ۳۹
کوک : تهیونگ ولم کن کجام میبری
ته : ساکت نمیخورمت که
کوک : به عنوان همسرت میخوام راه بیام
ته : منم به عنوان همسرت میگم نمیشه
کوک : عههههههههههههههه نارا جیا
نارا : بله همسر برادر عزیزم
جیا : بله برادر خلم
کوک : کمکم کنین " کیوت "
جیا : خواهر فدات شود
منو از تهیونگ گرفتن
نارا : دیگه به بچه ی من نزدیک نشو جناب کیم
ته : اوکی منم میرم خونم پیش بقیه ی .......
رفتم بغلش کردم
کوک : نخیر نمیری
جیا : من شوهر میخوام
هانا : نخوا ما شوهر کردیم بدبخت شدیم
جیمین : جدی می فرمایید
هانا : نه دروغ گفتم شوهر خیلی خوبه صبر کن دومین بیاد کره بشه شوهرت
جیا : دومین کیه
کوک : هیونگ منه میگفت میخواد بیاد ولی نگفت کی
ته : شما دوستای جدید پیدا کردین اونجا ؟
کوک : آره تازه یه شب با دوهیون و ارویین و هاری و شینا و شیا و دو مین رفتیم کارائوکه
ته : با شیا خوب شدی
کوک : آره انقدر وقتی بدون تو برگشتم ناراحت شدن تازه هفته دیگه هم باید برگردم دوباره کلاسام شروع میشه توی این یک هفته باید استراحت میکردیم منم اومدم اینجا
ته : عه پس از فرصت استفاده میکنیم اول میریم ججو بعدش دگو بعدش میبرمت هامبورگ
کوک : باشه
همه : ما چی
ته : شماهم بیاین
رزها سپری میشد و این دوستان زیبا باهم به همه جا رفتن تا به خداحافظی رسید همه ناراحت بودن که دوباره تا چند سال قراره بی خبر باشن
ویوی کوک
کوک : من که قرار نیست برم بمیرم میخوام برم آکادمی دختر شما چرا گریه میکنین
نارا : خوش هق باشی هق " گریه "
ته : به زودی میام دیدنت
خداحافظی کردمو چرا چرخیدم
شینا : تهیونگ هیونگ
ته : سلام شینا
دوهیون : هیونگ یادی از ما نکردی
شیا : باکی ازدواج کردی کوک
کوک : تهیونگ
دومین : سلام هانا سلام کوک سلام تهیونگ و سلام به همه من دومینم
هانا : دومین اینو میخواستم زنت کنم
شیا : اتفاقا داشت میومد کره
کوک : مدیر گو اتاقت رو سه نفر کرد ؟
هاری : نه بزار برات بگم منو دوهیون ارویین و شینا شیا و میچا و تو نها کسی هستی که دوباره تنها شدی همه میترسن ازت
کوک : بوکس کار کردن گناهه
هاری : فکر نمیکنی زیادی کمتر باریک شده و بدنت
کوک : تهیونگ که از من بد تره
ته : من استاد دنسم باید بدنم اینطوری باشه خب خداحافظ
شیا : بریممممممممممممممممممممممممم
رفتیم تو و من وسیله هامو بردم تو اتاقم که صدای مادر از اون بلند گوی مزخرف پخش شد
مدیر گو : من آمده ام وای وای من آمده ام امیدوارم بهتون خیلی خوش گذشته باشه برید حموم لباساتونم عوض کنین بعدش بیاین ناهار که کلاسهای ظهرتون شروع بشه
همه باید میرفتیم حموم رفتم حموم و هودیه آبیمو و شلوار هم رنگ مو پوشیدمو رفتم ناهار
هاری : سال اولیای خیلی پرو شدن
که یکی از پشت موهامو کشید
آناشا: ببخشید
کوک :.....
🌑🌕
کوک : تهیونگ ولم کن کجام میبری
ته : ساکت نمیخورمت که
کوک : به عنوان همسرت میخوام راه بیام
ته : منم به عنوان همسرت میگم نمیشه
کوک : عههههههههههههههه نارا جیا
نارا : بله همسر برادر عزیزم
جیا : بله برادر خلم
کوک : کمکم کنین " کیوت "
جیا : خواهر فدات شود
منو از تهیونگ گرفتن
نارا : دیگه به بچه ی من نزدیک نشو جناب کیم
ته : اوکی منم میرم خونم پیش بقیه ی .......
رفتم بغلش کردم
کوک : نخیر نمیری
جیا : من شوهر میخوام
هانا : نخوا ما شوهر کردیم بدبخت شدیم
جیمین : جدی می فرمایید
هانا : نه دروغ گفتم شوهر خیلی خوبه صبر کن دومین بیاد کره بشه شوهرت
جیا : دومین کیه
کوک : هیونگ منه میگفت میخواد بیاد ولی نگفت کی
ته : شما دوستای جدید پیدا کردین اونجا ؟
کوک : آره تازه یه شب با دوهیون و ارویین و هاری و شینا و شیا و دو مین رفتیم کارائوکه
ته : با شیا خوب شدی
کوک : آره انقدر وقتی بدون تو برگشتم ناراحت شدن تازه هفته دیگه هم باید برگردم دوباره کلاسام شروع میشه توی این یک هفته باید استراحت میکردیم منم اومدم اینجا
ته : عه پس از فرصت استفاده میکنیم اول میریم ججو بعدش دگو بعدش میبرمت هامبورگ
کوک : باشه
همه : ما چی
ته : شماهم بیاین
رزها سپری میشد و این دوستان زیبا باهم به همه جا رفتن تا به خداحافظی رسید همه ناراحت بودن که دوباره تا چند سال قراره بی خبر باشن
ویوی کوک
کوک : من که قرار نیست برم بمیرم میخوام برم آکادمی دختر شما چرا گریه میکنین
نارا : خوش هق باشی هق " گریه "
ته : به زودی میام دیدنت
خداحافظی کردمو چرا چرخیدم
شینا : تهیونگ هیونگ
ته : سلام شینا
دوهیون : هیونگ یادی از ما نکردی
شیا : باکی ازدواج کردی کوک
کوک : تهیونگ
دومین : سلام هانا سلام کوک سلام تهیونگ و سلام به همه من دومینم
هانا : دومین اینو میخواستم زنت کنم
شیا : اتفاقا داشت میومد کره
کوک : مدیر گو اتاقت رو سه نفر کرد ؟
هاری : نه بزار برات بگم منو دوهیون ارویین و شینا شیا و میچا و تو نها کسی هستی که دوباره تنها شدی همه میترسن ازت
کوک : بوکس کار کردن گناهه
هاری : فکر نمیکنی زیادی کمتر باریک شده و بدنت
کوک : تهیونگ که از من بد تره
ته : من استاد دنسم باید بدنم اینطوری باشه خب خداحافظ
شیا : بریممممممممممممممممممممممممم
رفتیم تو و من وسیله هامو بردم تو اتاقم که صدای مادر از اون بلند گوی مزخرف پخش شد
مدیر گو : من آمده ام وای وای من آمده ام امیدوارم بهتون خیلی خوش گذشته باشه برید حموم لباساتونم عوض کنین بعدش بیاین ناهار که کلاسهای ظهرتون شروع بشه
همه باید میرفتیم حموم رفتم حموم و هودیه آبیمو و شلوار هم رنگ مو پوشیدمو رفتم ناهار
هاری : سال اولیای خیلی پرو شدن
که یکی از پشت موهامو کشید
آناشا: ببخشید
کوک :.....
🌑🌕
۵.۷k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.