💔p2 💔I fell in love with a spy
ادامه:مثل صحنه های اسلوموشن فیلم ها بود.....البته برای من! موقع پرت شدن احساس میکردم باد سرد گونه هایم را قلقلک میدهد.دستان سردی مرا محکم گرفته بود .پشتم به او بود و او را نمیدیدم.و بعد محکم به زمین خوردیم و همان لحظه دردی روی سرم حس کردم.سرگیجه گرفتم و اطرافم را به سختی میدیدم چشم هایم تار شده بود و تصاویر محوی از یک مرد میدیدم و کم کم چشم هایم روی هم افتاد..........چشم هایم باز شد و اطرافم را بهتر میدیدم سوز می آمد و یخ کرده بودم نشستم و مردی را از پشت دیدم که لباس مشکی بر تن داشت کنارم سطل آشغال بزرگی بود سرفه ای محکم کردم اون مرد برگشت و به سمت من اومد جلو دهان و بینی اش رو پوشانده بود موهایی طلایی و چشمانی آبیداشت که وقتی نور ماه به چشمانش میتابید درخشان میشد صدایم در نمی آمد با صدایی ضعیف گفتم :تو کی هستی؟ گفت:مهم نیست از اینجا برو
گفتم:تو کی هستی....و سرفه ای محکم کردم احساس کردم گلوم خشک شده جواب داد: تو باید از اینجا بری گفتم:چی؟ من نفهمیدم هنوز تو کی هستی گفت:مهم نیست نور ماه فضا رو احساسی میکرد
محو جشمانش شدم/جذاب لعنتی همون لحظه ماسکش رو داد پایین و صورت کاملس رو دیدم.........بیشعور چطور میتونست انقد جذاب باشه؟ کفتم:وای یعنی واو یعنی خیلی کراشی لعنتی فک نمیکردم همچین چیزیو بلند بگم!!!!!!!!! همون لحظه برگشت و وگفت:چی؟..................
گفتم:تو کی هستی....و سرفه ای محکم کردم احساس کردم گلوم خشک شده جواب داد: تو باید از اینجا بری گفتم:چی؟ من نفهمیدم هنوز تو کی هستی گفت:مهم نیست نور ماه فضا رو احساسی میکرد
محو جشمانش شدم/جذاب لعنتی همون لحظه ماسکش رو داد پایین و صورت کاملس رو دیدم.........بیشعور چطور میتونست انقد جذاب باشه؟ کفتم:وای یعنی واو یعنی خیلی کراشی لعنتی فک نمیکردم همچین چیزیو بلند بگم!!!!!!!!! همون لحظه برگشت و وگفت:چی؟..................
۳.۰k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.