پارت ۷
پارت ۷
معلم:خب بچه ها هر گروه خودش باید چادرش رو درست کنه برید از اونجا وسایل مورد نیاز رو بردارید
جونگکوک:تو برو بشین اونجا من خودم درست میکنم
ات:فکر کردی من بی عرضم نه نمیشه منم کمک میکنم
جونگکوک:باش
جونگکوک ویو:
به ات گفتم بشینه اونجا ولی کو گوش شنوا لجبازی کرد و اومد کمک منم حرفی نزدم مطمئنم یه بلایی سر خودش میاره
جونگکوک:نه نباید این چوب رو سمت راست وصل کنی باید سمت چب وصل کنی
ات:خودم میدونم
جونگکوک:آره خیلی
ادمین: ات داشت چکش میزد که یهو چکش خورد به دستش و از دستش افتاد روی پاش
ات:ایییییی
جونگکوک:چیشد (نگران)
ات افتادزمین
ات:چ ......کش حق ......افتاد حق......رو.... پام
جونگکوک:من ک گفتم نمیخواد کمک کنی
ادمین :جونگکوک ات رو براید استایل بغل کرد
ات:منو بذار زمین خودم از پس خودم بر میام (مشت میزد به سینه جونگکوک)
جونگکوک:اگه از پس خودت بر میومدی اینجوری نمیشد
ادمین:جونگکوک ات رو گذاشت روی نیمکت
جونگکوک:برو خدارو شکر کن که با خودم جعبه کمک های اولیه رو آوردم
ادمین:جونگکوک به زخم ات بتادین زد
ات:اییی...ییی حق.....میسوزه....حق
جونگکوک:شششش تموم شد
تهیونگ:ات خوبی اتفاقی افتاده
ات:ب تو چه
تهیونگ:خودت و لوس نکن بگو
ات:چکش افتاد رو پام
تهیونگ:آها
ات:مرسی ک برات مهم نی
تهیونگ:.......
ادمین:جونگکوک و تهیونگ باهم حرف نمیردن
معلم:خب بچه ها هر گروه خودش باید چادرش رو درست کنه برید از اونجا وسایل مورد نیاز رو بردارید
جونگکوک:تو برو بشین اونجا من خودم درست میکنم
ات:فکر کردی من بی عرضم نه نمیشه منم کمک میکنم
جونگکوک:باش
جونگکوک ویو:
به ات گفتم بشینه اونجا ولی کو گوش شنوا لجبازی کرد و اومد کمک منم حرفی نزدم مطمئنم یه بلایی سر خودش میاره
جونگکوک:نه نباید این چوب رو سمت راست وصل کنی باید سمت چب وصل کنی
ات:خودم میدونم
جونگکوک:آره خیلی
ادمین: ات داشت چکش میزد که یهو چکش خورد به دستش و از دستش افتاد روی پاش
ات:ایییییی
جونگکوک:چیشد (نگران)
ات افتادزمین
ات:چ ......کش حق ......افتاد حق......رو.... پام
جونگکوک:من ک گفتم نمیخواد کمک کنی
ادمین :جونگکوک ات رو براید استایل بغل کرد
ات:منو بذار زمین خودم از پس خودم بر میام (مشت میزد به سینه جونگکوک)
جونگکوک:اگه از پس خودت بر میومدی اینجوری نمیشد
ادمین:جونگکوک ات رو گذاشت روی نیمکت
جونگکوک:برو خدارو شکر کن که با خودم جعبه کمک های اولیه رو آوردم
ادمین:جونگکوک به زخم ات بتادین زد
ات:اییی...ییی حق.....میسوزه....حق
جونگکوک:شششش تموم شد
تهیونگ:ات خوبی اتفاقی افتاده
ات:ب تو چه
تهیونگ:خودت و لوس نکن بگو
ات:چکش افتاد رو پام
تهیونگ:آها
ات:مرسی ک برات مهم نی
تهیونگ:.......
ادمین:جونگکوک و تهیونگ باهم حرف نمیردن
۷.۶k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.