ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت هجدهم
نویسنده ویو
جیمین غش کرد
تو تب داشت میسوخت صورتش رنگ نداشت جونی برای راه رفتن نداشت
حقم داشت غش کنه
حالش اصلا خوب نبود
کوک بلندش کرد و سریع بردنش بیمارستان
کوکی رفت که دارو هاشو بگیره و دکترش صحبت کنه
ات پیش جیمین مونده بود و داشت گریه میکرد که همون موقع جیمین بهوش اومد
جیمین:ات....گر..یه نکن(به زور حرف میزد)
ات:جیمینیییی هقق هق چرا اینکارو با خودت هقققق کردی؟(با گریه شدید)
جیمین:گریه نکن پرنسس کوچولو
اونش مهم نیست الان حالم خوبه
ات:واقعنی هقق خوبی؟
جیمین:آره عزیزم خوبم گریه نکن خب؟
همون لحظه کوک وارد شد
جیمین سرشو اون طرف کرد
کوک:هنوز از دستم ناراحتی؟
من که معذرت خواهی کردم ازت
ات نمیدونست چرا کوک باید در مورد اون موضوع از جیمین معذرت خواهی میکرد اما چیزی نپرسید
جیمین مرخص شد و رفتن خونه
ات:جیمین من چند روز خونت میمونم
کوک:چراااا؟
ات:چرا میگی چرا؟حالش خوب نیست یکی باید مراقبش باشه
کوک:تو زنمی میگی چرا میگم چرا؟
جیمین:زن اجباری(اروم)
کوک:جیمین شنیدم
جیمین:گفتم که بشنوی
آخ جون ات خوشحال میشم پیشم بمونی
۱ ماه باید بمونی
ات:چرا ۱ ماه؟زیاد نیست؟
جیمین:دکتر گفت باید حواست بهم باشه دیگه(لوس)
ات:(خنده)باشه فقط برم خونه یکن لباس بردارم
جیمین:باشه
کوک هنوزم عصبی بود
حق داشت
قرار بود زنش پیش رقیب عشقیش بمونه
اون میترسید؟
یا حسودی میکرد؟
توی این ۱ ماه ات کاملا مراقب جیمین بود ولی کوک اصلا پیشش نمیومد ولی زنگ میزد
وقتی ات برگشت خونه همین در باز شد با چهره عصبی جونگ کوک مواجه شد
ات:چرا اومدی....تو صورتم؟
که کوک دستشو گرفت و چسبوندش به دیوار
کوک:خب چطور بود؟خوش گذشت؟(عصبی)
ات:جونگ کوک حسودی میکنی؟(جدی)
جونگ کوک:نباید کنم؟
ات:هعییی
ولم کن برم تو اتاقم
جونگ کوک ولش کرد اونم رفت اتاقش که.....
(نکته:ات شب برگشته بود خونه)
اینم پارت ۱۸
موندم بازم بزارم بعد برم
یا برم فردا بزارم بقیشو
پارت هجدهم
نویسنده ویو
جیمین غش کرد
تو تب داشت میسوخت صورتش رنگ نداشت جونی برای راه رفتن نداشت
حقم داشت غش کنه
حالش اصلا خوب نبود
کوک بلندش کرد و سریع بردنش بیمارستان
کوکی رفت که دارو هاشو بگیره و دکترش صحبت کنه
ات پیش جیمین مونده بود و داشت گریه میکرد که همون موقع جیمین بهوش اومد
جیمین:ات....گر..یه نکن(به زور حرف میزد)
ات:جیمینیییی هقق هق چرا اینکارو با خودت هقققق کردی؟(با گریه شدید)
جیمین:گریه نکن پرنسس کوچولو
اونش مهم نیست الان حالم خوبه
ات:واقعنی هقق خوبی؟
جیمین:آره عزیزم خوبم گریه نکن خب؟
همون لحظه کوک وارد شد
جیمین سرشو اون طرف کرد
کوک:هنوز از دستم ناراحتی؟
من که معذرت خواهی کردم ازت
ات نمیدونست چرا کوک باید در مورد اون موضوع از جیمین معذرت خواهی میکرد اما چیزی نپرسید
جیمین مرخص شد و رفتن خونه
ات:جیمین من چند روز خونت میمونم
کوک:چراااا؟
ات:چرا میگی چرا؟حالش خوب نیست یکی باید مراقبش باشه
کوک:تو زنمی میگی چرا میگم چرا؟
جیمین:زن اجباری(اروم)
کوک:جیمین شنیدم
جیمین:گفتم که بشنوی
آخ جون ات خوشحال میشم پیشم بمونی
۱ ماه باید بمونی
ات:چرا ۱ ماه؟زیاد نیست؟
جیمین:دکتر گفت باید حواست بهم باشه دیگه(لوس)
ات:(خنده)باشه فقط برم خونه یکن لباس بردارم
جیمین:باشه
کوک هنوزم عصبی بود
حق داشت
قرار بود زنش پیش رقیب عشقیش بمونه
اون میترسید؟
یا حسودی میکرد؟
توی این ۱ ماه ات کاملا مراقب جیمین بود ولی کوک اصلا پیشش نمیومد ولی زنگ میزد
وقتی ات برگشت خونه همین در باز شد با چهره عصبی جونگ کوک مواجه شد
ات:چرا اومدی....تو صورتم؟
که کوک دستشو گرفت و چسبوندش به دیوار
کوک:خب چطور بود؟خوش گذشت؟(عصبی)
ات:جونگ کوک حسودی میکنی؟(جدی)
جونگ کوک:نباید کنم؟
ات:هعییی
ولم کن برم تو اتاقم
جونگ کوک ولش کرد اونم رفت اتاقش که.....
(نکته:ات شب برگشته بود خونه)
اینم پارت ۱۸
موندم بازم بزارم بعد برم
یا برم فردا بزارم بقیشو
۸.۷k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.