رز وحشی... فیک تهیونگ
"چ کنم با این همه مهربانی😔"
پارت:14
-تنبیه برای چی
+چون دروغ گفتی
-دروغ نبود
+پس چی بود
ب چشماش نگاه کردم
-حالا هرچی ک بود من ک حالا پیشتم
+من نمیخام تو با زور پیش من باشی میخام توهم منو دوست داشته باشی و پیشم باشی
سکوت کردم و چیزی نگفتم چیزی نداشتم بگه من فقط میخاستم کمکش کنم و بعد از اینکه خوب شد برم پی زندگی خودم
+ی چیزی بگو
-چیزی ندارم بگم
اونم چیزی نگفتم و سرش رو انداخت پایین
-میگم ی سوال
+بپرس
-تو تنهای تنها اینجایی
+خب اره
-پس کی خونه رو نظافت میکنه
+قبل از بیدار شدن من کارشون رو انجام میدن و میرن
-پس کی غذا درست میکنه
ب خودش اشاره کرد
-چی تو غذا درست میکنه
+پس چی
زدم زیر خنده
-😂😂
+چیه
-مگ تو مافیا نیستی😂
+هستم نخند دیگه
-باشه باشه دیگه نمیخندم
+حالا بگو کجاش خنده دار بود
-اخه توی همه داستانا اون مافیا کلی برده داره و هر روز با یکی و کلی زیر دست داره
+کی گفته من ندارم
ب چشماش نگاه کردم جدی بود
-یعنی چی
+دلیل نمیشه همه رو بیارم توی خونم که
دیگه چیزی نگفتم فقط اروم بلند شدم و رفتم سمت در
+کجا
-توی اتاق خودم
+اما تو قراره پیش من بخابی
برگشتم سمتش
-نمیخام مگه زوره
توی چشمام نگاه کرد و اومد سمتم
منو چسبوند به در و گفت
+چی شده به اونایی ک باهاشونم حسودی کردی
هولش دادم
-اعتماد ب نفس بالایی داری من فقط ازت میترسم
سرش رو اورد بالا و با تعجب نگاهم کرد
-از کجا معلوم من یکی از اونا نباشم من نمیدونم چرا منو اوردی اینجا
دیگه نمیکشیدم
-لطفا کاری با من نداشته باش
+هی من با تو چیکار میتونم داشته باشم
-پس بی دلیل منو اوردی اینجا!؟
+من اوردمت اینجا چون دوست دارم،میخام توهم منو دوست داشته باشی،از من نترس من اسیبی ب تو نمیرسونم
اومد سمتم و خواست بغلم کنه ک گفتم
-بهم دست نزن
از چشماش معلوم بود عصبی شده دستش رو اورد بالا اما
+برو بیرون
-چی شد...
+گفتم گم شو برو بیرون
میترسیدم نکنه کاری با خودش بکنه!
...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۴۰
کامنت:۱۲۰"ب قران میام برات۰_۰"
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
پارت:14
-تنبیه برای چی
+چون دروغ گفتی
-دروغ نبود
+پس چی بود
ب چشماش نگاه کردم
-حالا هرچی ک بود من ک حالا پیشتم
+من نمیخام تو با زور پیش من باشی میخام توهم منو دوست داشته باشی و پیشم باشی
سکوت کردم و چیزی نگفتم چیزی نداشتم بگه من فقط میخاستم کمکش کنم و بعد از اینکه خوب شد برم پی زندگی خودم
+ی چیزی بگو
-چیزی ندارم بگم
اونم چیزی نگفتم و سرش رو انداخت پایین
-میگم ی سوال
+بپرس
-تو تنهای تنها اینجایی
+خب اره
-پس کی خونه رو نظافت میکنه
+قبل از بیدار شدن من کارشون رو انجام میدن و میرن
-پس کی غذا درست میکنه
ب خودش اشاره کرد
-چی تو غذا درست میکنه
+پس چی
زدم زیر خنده
-😂😂
+چیه
-مگ تو مافیا نیستی😂
+هستم نخند دیگه
-باشه باشه دیگه نمیخندم
+حالا بگو کجاش خنده دار بود
-اخه توی همه داستانا اون مافیا کلی برده داره و هر روز با یکی و کلی زیر دست داره
+کی گفته من ندارم
ب چشماش نگاه کردم جدی بود
-یعنی چی
+دلیل نمیشه همه رو بیارم توی خونم که
دیگه چیزی نگفتم فقط اروم بلند شدم و رفتم سمت در
+کجا
-توی اتاق خودم
+اما تو قراره پیش من بخابی
برگشتم سمتش
-نمیخام مگه زوره
توی چشمام نگاه کرد و اومد سمتم
منو چسبوند به در و گفت
+چی شده به اونایی ک باهاشونم حسودی کردی
هولش دادم
-اعتماد ب نفس بالایی داری من فقط ازت میترسم
سرش رو اورد بالا و با تعجب نگاهم کرد
-از کجا معلوم من یکی از اونا نباشم من نمیدونم چرا منو اوردی اینجا
دیگه نمیکشیدم
-لطفا کاری با من نداشته باش
+هی من با تو چیکار میتونم داشته باشم
-پس بی دلیل منو اوردی اینجا!؟
+من اوردمت اینجا چون دوست دارم،میخام توهم منو دوست داشته باشی،از من نترس من اسیبی ب تو نمیرسونم
اومد سمتم و خواست بغلم کنه ک گفتم
-بهم دست نزن
از چشماش معلوم بود عصبی شده دستش رو اورد بالا اما
+برو بیرون
-چی شد...
+گفتم گم شو برو بیرون
میترسیدم نکنه کاری با خودش بکنه!
...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۴۰
کامنت:۱۲۰"ب قران میام برات۰_۰"
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
۵۷.۸k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.