part: 52
سرشو پایین انداخت و گف
_متاسفم
درد شدیدی تو قفسه سینم شکل گرفت و بعدش دیگه هیچی نفهمیدم
ویو کوک
بعد اینکه اون خبرو شنیدیم خیلی خیلی ناراحت شدیم واقعا خبرش باعث شد داغون بشیم ولی خب فایده ای نداشت چون هیچ جورع نمیتونستیم اونو برگردونیم خیلی نگران هانا بودم اجازه نزدیک شدن بهشو نداشتم ولی اگه این خبرو میشنید مطمئنم خیلی داغون میشه
جیمین: حالا چجوری به هانا بگیم(گریه)
واقعا هیچکدوممون نظری نداشتیم حتی ممکن بود خودش الان فهمیده باشه
نامی هیونگ با همون بغضی که داشت گف
_این خبر هممونو داغون کرد چه برسه هانا که صمیمی ترین دوستش بود
اشکامو که جلوی دیدمو گرفته بودن پاک کردم و گفتم
_حالا از کجا معلوم که تا الان نفهمیده باشع
جیمین: وقتی که رو اهنگ کار میکنه گوشیشو با خودش نمیبره ولی از خودمون بشنوع کمتر اذیت میشه
یونجی: ولی این اتفاق خیلی غیر قابل باوره(بغض)
کوک: میرم اب بگیرم چیزی نمیخواین
همه با تکون دادن سر بهم فهموندن که چیزی نمیخوان از اتاق تمرین بیرون اومدم و رفتم از دستگاه خوراکی ی اب گرفتم حالم زیاد خوب نبود یکم از اب خوردم گفتم برم ببینم هانا داره چیکار میکنه فهمیده یا نه
رفتم سوار اسانسور شدمو طبقه مورد نظرمو زدم وقتی از اسانسور اومدم بیرون صدای شکستن و داد و گریه میومد حدس میزدم که کی باشه بدو بدو خودمو به استودیو رسوندم دیدیم کل استودیو بهم ریختس و هانام با دستای خونی رو زمین نشسته و گریه میکنه چون میدونستم الان حال خوبی نداره بدون توجه به قانونی که کمپانی برامون گذاشته بود سریع خودمو بهش رسوندم و بغلش کردم بعد چن ثانیه دیگه صدایی ازش نشنیدم از بغلم دراووردمش دیدم بیهوشه چن بار تکونش دادم ولی کار ساز نبود بلند نمیشد
_متاسفم
درد شدیدی تو قفسه سینم شکل گرفت و بعدش دیگه هیچی نفهمیدم
ویو کوک
بعد اینکه اون خبرو شنیدیم خیلی خیلی ناراحت شدیم واقعا خبرش باعث شد داغون بشیم ولی خب فایده ای نداشت چون هیچ جورع نمیتونستیم اونو برگردونیم خیلی نگران هانا بودم اجازه نزدیک شدن بهشو نداشتم ولی اگه این خبرو میشنید مطمئنم خیلی داغون میشه
جیمین: حالا چجوری به هانا بگیم(گریه)
واقعا هیچکدوممون نظری نداشتیم حتی ممکن بود خودش الان فهمیده باشه
نامی هیونگ با همون بغضی که داشت گف
_این خبر هممونو داغون کرد چه برسه هانا که صمیمی ترین دوستش بود
اشکامو که جلوی دیدمو گرفته بودن پاک کردم و گفتم
_حالا از کجا معلوم که تا الان نفهمیده باشع
جیمین: وقتی که رو اهنگ کار میکنه گوشیشو با خودش نمیبره ولی از خودمون بشنوع کمتر اذیت میشه
یونجی: ولی این اتفاق خیلی غیر قابل باوره(بغض)
کوک: میرم اب بگیرم چیزی نمیخواین
همه با تکون دادن سر بهم فهموندن که چیزی نمیخوان از اتاق تمرین بیرون اومدم و رفتم از دستگاه خوراکی ی اب گرفتم حالم زیاد خوب نبود یکم از اب خوردم گفتم برم ببینم هانا داره چیکار میکنه فهمیده یا نه
رفتم سوار اسانسور شدمو طبقه مورد نظرمو زدم وقتی از اسانسور اومدم بیرون صدای شکستن و داد و گریه میومد حدس میزدم که کی باشه بدو بدو خودمو به استودیو رسوندم دیدیم کل استودیو بهم ریختس و هانام با دستای خونی رو زمین نشسته و گریه میکنه چون میدونستم الان حال خوبی نداره بدون توجه به قانونی که کمپانی برامون گذاشته بود سریع خودمو بهش رسوندم و بغلش کردم بعد چن ثانیه دیگه صدایی ازش نشنیدم از بغلم دراووردمش دیدم بیهوشه چن بار تکونش دادم ولی کار ساز نبود بلند نمیشد
۶.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.