𝓑𝓪𝓭 𝓫𝓸𝔂𝓼 𝓪𝓽 𝓼𝓬𝓱𝓸𝓸𝓵 p7🍷
کوک شروع کرد به ناز کردن موهای ات
پرستار : کوک یه نفر داره صدات میکنه
کوک : منو
پرستار : اوهم
کوک : ( رفت بیرون و دید میاست)
کوک : چیه ( عصبی)
میا : بیا بریم حیاط میخوام باهات صحبت کنم
کوک: من با تو هیچ حرفی ندارم
میا : ولی من دارم
کوک :( یه ابروش رو بالا برد) یعنی انقد حرف مهمیه
میا : اره
کوک: پرستار لطفا مواظب ات باش
پرستار : باش
✨کوک و میا رفتن حیاط ✨
کوک : خب
میا : ببین کوک تو چرا بهم باور نداری من که گفتم من اونموقع مست بودم
کوک: منم باور کردم
میا : کوک
کوک: لطفا کوک کوک نکن، الان این بود حرف مهمت
میا : حالا چرا با اون دختره
کوک : حرف دهنتو بفهم اون اسم داره ات
میا : حالا هر چی
کوک: ببین من و تو باهم کات کردیم ولم کننن
میا : تو منو دوس نداری ولی من دوست دارم
کوک : اره من دوست ندارم تو هم منو دوست نداشته باش
✨که یهو میا لباشو کوبید به لبای کوک ✨
کوک : شوکه
میا : چشماش رو بسته و داره لبای پفپفی کوک رو میبوسه
کوک اون از خودش جدا میکنه و یه سیلی بهش میزنه
کوک : تو چطور جرئت کردی بهم دست بزنی دختره ی هرزه ( داد)
میا: ( داره با بغض نگاش میکنه) ( از نظر من : حقته دختره ی سلیطه) 😂
✨کوک از اونجا رفت ✨
کوک : عوضی( زیر لباش)
نیلا : کوک ات اینجاست تو هم بیا اینجا
کوک ویو : رفتم دیدم که نیلا داره موهای ات رو منظم میکنه
تهیونگ هم به من نگاه میکنه
کوک : اون دختره ی هرزه تا کجا موهاتو زد
ات : ( موهای ات تا بالای باسنش بود و میا هم تا کمرش زد) زیاد نزده
تهیونگ : خب الان زنگ میخوره و همه میریم به خونمون ( خنده)
کوک : نظرتون چیه که فردا ساعت 7 بریم به مراسم مدرسه که قراره بگیرن
ته و نیلا و ات : مراسم؟؟
کوک : اره مگه نشنیدین میگن فردا ساعت 7 قراره شروع بشه تو یکی از باغ های خوشگل پر از گل
ات : چه خوب بریم
✨زنگ خورد ✨
کوک : ات و نیلا وایسید من با همتون کار دارم چطوره امروز بریم برای خرید دیر نیست
همشون گفتن باش
کوک رفت ماشین رو اورد و همه سوار شدن
ات : کوک بنظرم بریم لباسامون رو عوض کنیم بعد بریم
کوک : چه اشکالی داره این لباس ها هم خوبن
رفتن سراغ مغازه های لباس های مجلسی زنانه و مردانه
کوک و تهیونگ تصمیم گرفته بودن برای دخترا خودشون انتخاب کنن و دخترا هم برای اونا
کوک : ات این برای تو خیلی خوب میشه خیلی داک میشی
ات : اره خوشگله همینو میخوام
تهیونگ : نیلا خانم
نیلا : بله
تهیونگ : این چطوره مطمعنم خیلی خوشگل میشی
نیلا : اوکی ( لبخند)
کوک: ات برای من انتخاب نکردی
ات : چرا کردم ولی بهت نشون نمیدم یه سوپرایزه میریم خونه میپوشی میبینی
بعد خریدن همشون رفتن خونشون و ات و کوک تو ماشین بودن
کوک : رسیدیم اینجا خونه ی توعه
ات : اره
کوک : لباسای منو کجا میبری
ات : فردا ساعت 5 میای خونه ی من تا باهم لباسامون رو بپوشیم
کوک : داره پوکر نگاه میکنه
ات : ( خنده) اون طوری نگا نکن میام میخورمت ها
کوک : نیشخند
ات و کوک : بای
ات : کوک
کوک : بله
ات : یه هدیه برات دارم
کوک :چی
ات : پیاده شو
کوک : بفرما
ات : چشماتو ببند
کوک : باش
کوک چشماش رو بست
ات یه جعبه رو گذاشت رو دست کوک و کوک چشماشو باز کرد
کوک : این چیه
ات : باز کن
کوک باز کرد دید یه حلقه ی ست هست
ات : اینا حلقه ی دوستی هست یکیش مال توعه و یکیش مال من
کوک : ( لبخند) خیلی خوشگله مرسی
ات حلقه ی کوک رو انداخت تو دست کوک و کوک هم حلقه ی ات رو انداخت تو دست ات
💫💗وای قلبم اکلیلی شد 🌈
و کوک شروع کرد به بوسیدن ات
ات هم دستاش رو دور گردن کوک حلقه کرد
کوک کمر ات رو به خودش چسبوند
و یجوری همو میبوسیدن که انگار 100 ساله همو ندیدن
کوک : اومم خیلی خوبی
ات : اوووممممم کوکک خیلی دوست دارم
بعد از هم جدا شدن......
ادامه دارد....
پارت بعد وقتی 222 تایی شدیم
خیلی دوستون دارم شبتون بخیر 💫🌈
پرستار : کوک یه نفر داره صدات میکنه
کوک : منو
پرستار : اوهم
کوک : ( رفت بیرون و دید میاست)
کوک : چیه ( عصبی)
میا : بیا بریم حیاط میخوام باهات صحبت کنم
کوک: من با تو هیچ حرفی ندارم
میا : ولی من دارم
کوک :( یه ابروش رو بالا برد) یعنی انقد حرف مهمیه
میا : اره
کوک: پرستار لطفا مواظب ات باش
پرستار : باش
✨کوک و میا رفتن حیاط ✨
کوک : خب
میا : ببین کوک تو چرا بهم باور نداری من که گفتم من اونموقع مست بودم
کوک: منم باور کردم
میا : کوک
کوک: لطفا کوک کوک نکن، الان این بود حرف مهمت
میا : حالا چرا با اون دختره
کوک : حرف دهنتو بفهم اون اسم داره ات
میا : حالا هر چی
کوک: ببین من و تو باهم کات کردیم ولم کننن
میا : تو منو دوس نداری ولی من دوست دارم
کوک : اره من دوست ندارم تو هم منو دوست نداشته باش
✨که یهو میا لباشو کوبید به لبای کوک ✨
کوک : شوکه
میا : چشماش رو بسته و داره لبای پفپفی کوک رو میبوسه
کوک اون از خودش جدا میکنه و یه سیلی بهش میزنه
کوک : تو چطور جرئت کردی بهم دست بزنی دختره ی هرزه ( داد)
میا: ( داره با بغض نگاش میکنه) ( از نظر من : حقته دختره ی سلیطه) 😂
✨کوک از اونجا رفت ✨
کوک : عوضی( زیر لباش)
نیلا : کوک ات اینجاست تو هم بیا اینجا
کوک ویو : رفتم دیدم که نیلا داره موهای ات رو منظم میکنه
تهیونگ هم به من نگاه میکنه
کوک : اون دختره ی هرزه تا کجا موهاتو زد
ات : ( موهای ات تا بالای باسنش بود و میا هم تا کمرش زد) زیاد نزده
تهیونگ : خب الان زنگ میخوره و همه میریم به خونمون ( خنده)
کوک : نظرتون چیه که فردا ساعت 7 بریم به مراسم مدرسه که قراره بگیرن
ته و نیلا و ات : مراسم؟؟
کوک : اره مگه نشنیدین میگن فردا ساعت 7 قراره شروع بشه تو یکی از باغ های خوشگل پر از گل
ات : چه خوب بریم
✨زنگ خورد ✨
کوک : ات و نیلا وایسید من با همتون کار دارم چطوره امروز بریم برای خرید دیر نیست
همشون گفتن باش
کوک رفت ماشین رو اورد و همه سوار شدن
ات : کوک بنظرم بریم لباسامون رو عوض کنیم بعد بریم
کوک : چه اشکالی داره این لباس ها هم خوبن
رفتن سراغ مغازه های لباس های مجلسی زنانه و مردانه
کوک و تهیونگ تصمیم گرفته بودن برای دخترا خودشون انتخاب کنن و دخترا هم برای اونا
کوک : ات این برای تو خیلی خوب میشه خیلی داک میشی
ات : اره خوشگله همینو میخوام
تهیونگ : نیلا خانم
نیلا : بله
تهیونگ : این چطوره مطمعنم خیلی خوشگل میشی
نیلا : اوکی ( لبخند)
کوک: ات برای من انتخاب نکردی
ات : چرا کردم ولی بهت نشون نمیدم یه سوپرایزه میریم خونه میپوشی میبینی
بعد خریدن همشون رفتن خونشون و ات و کوک تو ماشین بودن
کوک : رسیدیم اینجا خونه ی توعه
ات : اره
کوک : لباسای منو کجا میبری
ات : فردا ساعت 5 میای خونه ی من تا باهم لباسامون رو بپوشیم
کوک : داره پوکر نگاه میکنه
ات : ( خنده) اون طوری نگا نکن میام میخورمت ها
کوک : نیشخند
ات و کوک : بای
ات : کوک
کوک : بله
ات : یه هدیه برات دارم
کوک :چی
ات : پیاده شو
کوک : بفرما
ات : چشماتو ببند
کوک : باش
کوک چشماش رو بست
ات یه جعبه رو گذاشت رو دست کوک و کوک چشماشو باز کرد
کوک : این چیه
ات : باز کن
کوک باز کرد دید یه حلقه ی ست هست
ات : اینا حلقه ی دوستی هست یکیش مال توعه و یکیش مال من
کوک : ( لبخند) خیلی خوشگله مرسی
ات حلقه ی کوک رو انداخت تو دست کوک و کوک هم حلقه ی ات رو انداخت تو دست ات
💫💗وای قلبم اکلیلی شد 🌈
و کوک شروع کرد به بوسیدن ات
ات هم دستاش رو دور گردن کوک حلقه کرد
کوک کمر ات رو به خودش چسبوند
و یجوری همو میبوسیدن که انگار 100 ساله همو ندیدن
کوک : اومم خیلی خوبی
ات : اوووممممم کوکک خیلی دوست دارم
بعد از هم جدا شدن......
ادامه دارد....
پارت بعد وقتی 222 تایی شدیم
خیلی دوستون دارم شبتون بخیر 💫🌈
۲۴.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.