"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
🎁پارت 50🎁
ویو کوک
¥: خواهشا از جاهاتون تکون نخورید و اگر اتفاقی افتاد از اون بالن هوایی ها استفاده کنین(نمیدونم اسمشو درست گفتم یا نه ولی اومدیوارم منظورمو فهمیده باشین😅😁).
کوک: از حرفاهاش چیزی متوجه نشدم که از جلوییم پرسیدم و فهمیدم که چند تا موشک دارن میزنن و فعلا متوجه نشدند که ما توی اسمون هستیم و اگر متوجه بشن قطعا میزنن...
توی فکر بودم که متوجه نشدم ا/ت از خواب بیدار شده با صدای ا/ت به خودم اومدم.
ا/ت: جونگکوک...جونگکوک...
نگاش کردم فهمید که ی اتفلقی افتادهـ...
ا/ت: چیشده؟*یکم ترسیده*
کوک: دارن موشک میزنن نمیدونن که هواپیمایی توی اسمون هست وگرنه میزنن
ا/ت ترسیده نگام میکرد و چیزی نمیگفت بغلش کردم سرشو گذاشتم روی سینمو اروم میزدم به پشتش..
یدفعه نفهمیدم چیشد ی صدای خیلی بلند و وحشتناک شنیدمو چشامو بستم ا/تو صفت توی بغلم گرفته بودم که از هم جدا شدیم...
وقتی چشامامو باز کردم دیدم توی بیمارستان هستم سریع از جام بلند شدم که پرستار گیر داد و گفت از جام نباید تکون بخورم.
ازش پرسیدم که برای ا/ت چه اتفاقی افتاده اونم گفت توی پخش ویژه هست..
بدون گفتن کلمه دیگه ای رفتم ببینم چش شده که دکتر پت رو کشید روی سرش
میخواستم برم پیش ا/ت اما پرستارا نمیزاشتن و یدفعه از خواب بیدار شدم...
/زمان حال/
ویو کوک
دلشوره بدی گرفته بودم و دلم نمیخواست به این سفر برم یعنی بعد از دیدن این خپاب وحشتناک.
احساس میکنم قراره اتفاقی بیافته برای ا/ت...
ادامه دارد...
🎁پارت 50🎁
ویو کوک
¥: خواهشا از جاهاتون تکون نخورید و اگر اتفاقی افتاد از اون بالن هوایی ها استفاده کنین(نمیدونم اسمشو درست گفتم یا نه ولی اومدیوارم منظورمو فهمیده باشین😅😁).
کوک: از حرفاهاش چیزی متوجه نشدم که از جلوییم پرسیدم و فهمیدم که چند تا موشک دارن میزنن و فعلا متوجه نشدند که ما توی اسمون هستیم و اگر متوجه بشن قطعا میزنن...
توی فکر بودم که متوجه نشدم ا/ت از خواب بیدار شده با صدای ا/ت به خودم اومدم.
ا/ت: جونگکوک...جونگکوک...
نگاش کردم فهمید که ی اتفلقی افتادهـ...
ا/ت: چیشده؟*یکم ترسیده*
کوک: دارن موشک میزنن نمیدونن که هواپیمایی توی اسمون هست وگرنه میزنن
ا/ت ترسیده نگام میکرد و چیزی نمیگفت بغلش کردم سرشو گذاشتم روی سینمو اروم میزدم به پشتش..
یدفعه نفهمیدم چیشد ی صدای خیلی بلند و وحشتناک شنیدمو چشامو بستم ا/تو صفت توی بغلم گرفته بودم که از هم جدا شدیم...
وقتی چشامامو باز کردم دیدم توی بیمارستان هستم سریع از جام بلند شدم که پرستار گیر داد و گفت از جام نباید تکون بخورم.
ازش پرسیدم که برای ا/ت چه اتفاقی افتاده اونم گفت توی پخش ویژه هست..
بدون گفتن کلمه دیگه ای رفتم ببینم چش شده که دکتر پت رو کشید روی سرش
میخواستم برم پیش ا/ت اما پرستارا نمیزاشتن و یدفعه از خواب بیدار شدم...
/زمان حال/
ویو کوک
دلشوره بدی گرفته بودم و دلم نمیخواست به این سفر برم یعنی بعد از دیدن این خپاب وحشتناک.
احساس میکنم قراره اتفاقی بیافته برای ا/ت...
ادامه دارد...
۵۴۱
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.