مافیای من ! پارت 9 کوک: سر میز ناهار همش تو فکر بودم که ی
مافیای من ! پارت 9 کوک: سر میز ناهار همش تو فکر بودم که یهو با صدای ات با خودم اومدم
ات: هی کوک چته چرا انقدر تو فکری؟! باز چیزی شده؟!
کوک: نه تو فکر اینم که تو که یه دختر سادهای اسلحه از کجا آوردی؟؟؟
ات: قضیه اون طولانیه بعداً یعنی بعد غذا میریم تو حیاط و یه قهوه میخوریم و برات میگم( با خنده از روی خجالت)
کوک:باشه(بادهن پر)
ویو ا.ت:
ات : این کار آخر کوک بدجور خندمو درآورد چون دولقمه رو همونجوری کرد تو دهنش و اونطوری که میگفت باشه بیشتر کیوتش کرده بود و نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم زدم زیر خنده
کوک: چرا داری بهم میخندی چیز خندهداری دیدی یا چیزی رو صورتمه؟!
ات :نه تو غذات رو بخور کوک : باشه
ات: هی کوک چته چرا انقدر تو فکری؟! باز چیزی شده؟!
کوک: نه تو فکر اینم که تو که یه دختر سادهای اسلحه از کجا آوردی؟؟؟
ات: قضیه اون طولانیه بعداً یعنی بعد غذا میریم تو حیاط و یه قهوه میخوریم و برات میگم( با خنده از روی خجالت)
کوک:باشه(بادهن پر)
ویو ا.ت:
ات : این کار آخر کوک بدجور خندمو درآورد چون دولقمه رو همونجوری کرد تو دهنش و اونطوری که میگفت باشه بیشتر کیوتش کرده بود و نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم زدم زیر خنده
کوک: چرا داری بهم میخندی چیز خندهداری دیدی یا چیزی رو صورتمه؟!
ات :نه تو غذات رو بخور کوک : باشه
۲.۰k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.