فیک جونگکوک پارت ۲۰

لباس هاتون رو پوشیدین و رفتین
عمه بابای ا/ت:وای وای چقد بزرگ شدی (تیکه کلام فامیل)سه سال از وقتی که رفتی می‌گذره.پسر کناریت کیه؟
ا/ت:اهمم ممنون.هم گروهیم و دوست صمیمیم‌
عمه بابای ا/ت:اهان ماشالله
ا/ت:بشین جونگکوک
مامانبزرگ ا/ت به پیرسینگای جونگکوک چشم دوخته بود
ا/ت:جونگکوک زود پیرسینگاتو در بیار.گوش و لب و ابرو
جونگکوک:چرا؟
ا/ت:خب مگه نمیدونی تو ایران...
جونگکوک:ای وای اره صب کن
مادربزرگ ا/ت:چرا در اوردی؟
جونگکوک لبخند ملیحی زد.
وقت شام شد.
بچه فامیل:به منم بده به منم بدهههه
ا/ت:چی بدم بچّههه؟؟؟
بچه فامیل:نوشابه نوشابه
جونگکوک:بیا عزیزم
مامانبزرگ ا/ت:عه شما فارسی هم بلدین؟؟
جونگکوک:عم.اره یعنی بله یکم بلدم
مادربزرگ ا/ت:وای .ببینم تو و ا/ت دوستین؟؟
جونگکوک با استرس:عمم منظورتون چطور دوستی؟
مامانبزرگ ا/ت:از اونا زشته پیش بچه بگم
جونگکوک:اهان
جونگکوک به ا/ت نگاه کرد.ا/ت چشماشو گرد کرد و یواشکی سرش رو به بالا تکون داد.جونگکوک یه پلک زد تا بگه باشه
جونگکوک:راستش نه ما فقط دوست معمولیم
بچه فامیل ابرو هاشو رو به ا/ت بالا برد
ا/ت:مامانبزرگ این بچه همه چیو میفهمه پنهون نکنین
مامانبزرگ ا/ت زیر لب:ا/ت....
ا/ت:عا باشه باشه
جونگکوک:راستی برنج های ایرانی چقد خوشمزن
ا/ت:خب اره منم دوست دارم.
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
ببخشید بخاطر امتحانام یکم درگیرم نمیتونم زیاد بنویسم.شرایط برای پارت بعد ۱۵ لایک