ته ملیس موندن خونه ی جیمین و ات
ته ملیس موندن خونه ی جیمین و ات
•ات•
رفتیم توی اتاق جیمین کراواتشو باز کرد لباساشو عوض میکرد یه نگا به من کرد
ج:چیه
ات: هیچی
جیمین پیرهنشو در آورد تتو ماه رو پشتش دیدم خیلی خوب بود
جیمین برگشت سمتم به من نگاه کرد
ج:به چی زل زدی ؟
ات: ببخشید
رومو به سمت در برگردوندم
جیمین لباس خوابشو پوشید رفت رو تخت با یه اه غلیظ و سنگین
راحتیشو تایید کرد
ج:میخوای تا صب همون جا بمونی
ات:میشه برگردم
ج:اره
پتو را کشید روش خوابید
رفتم یه پتو از کنار تخت برداشتم و آوردم همونجا به تخت تکیه دادم
خوابیدم
(ساعت ۶ صبح)
•جیمین•
با صدای زنگ بلند شدم به اتاق نگا کردم دیدم ات نیست روی تخت نشستم دیدم پایین تخت خوابیده
(ساعت 9)
•ات•
از خواب بیدار شدم دیدم جیمین داره لباسشو عوض میکنه
با چشم نیمه باز دیدش میزدم
ج:پاشو به مهمونا برس
از جام بلند شدم کمرم خیلی درد میکرد حتی توی این خونه اجازه خوردن یه قرص بدون اجازه جیمین هم ندارم خدایااا
(حالا یکم بریم جلو تر خلاصه)
رفتم پایین صبحونه رو حاضر کردم
دیدم ملیس و تهیونگ دست تو دست اومدن آشپزخونه
ات:صبح تون بخیر
ته و ملیس : صبح بخیر
ته:راستی جیمین کجاست
ات: الان میاد
ملیس :کمک میخوای
ات: یه لحظه هواست به نون ها باشه بیام
ملیس :ok
رفتم دستشویی دیدم اره پریودم اوففف
اومدم بیرون رفتم سمت اتاق جیمین
ات: جیمین
ج:هوم
ات:میشه....قرص بندازم
ج:چه قرصی؟ حال و حوصله ندارما بیوفتی تو بیمارستانا
ات:چیزه .....پریودم
ج:باشه بنداز
ات:مرسی....صبحونه هم حاضره
ج:الان میام
رفتم آشپزخونه ملیس داشت وسایلاا
رو حاضر میکرد تهیونگ هم از پشت بغلش کرده بود
ات: به بـــــه
ته: ات ببین یه بوس به من نمیده
ملیس :تهیونگــــ
ات: حالا ملیس تو هم اذیت نکن دیگه
ملیس:نهــــ بد آموزی داره
ات: واسه کی
ملیس:واسه ته
ات:😂ته:😁 ملیس:😂
جیمین اومد
•ات•
رفتیم توی اتاق جیمین کراواتشو باز کرد لباساشو عوض میکرد یه نگا به من کرد
ج:چیه
ات: هیچی
جیمین پیرهنشو در آورد تتو ماه رو پشتش دیدم خیلی خوب بود
جیمین برگشت سمتم به من نگاه کرد
ج:به چی زل زدی ؟
ات: ببخشید
رومو به سمت در برگردوندم
جیمین لباس خوابشو پوشید رفت رو تخت با یه اه غلیظ و سنگین
راحتیشو تایید کرد
ج:میخوای تا صب همون جا بمونی
ات:میشه برگردم
ج:اره
پتو را کشید روش خوابید
رفتم یه پتو از کنار تخت برداشتم و آوردم همونجا به تخت تکیه دادم
خوابیدم
(ساعت ۶ صبح)
•جیمین•
با صدای زنگ بلند شدم به اتاق نگا کردم دیدم ات نیست روی تخت نشستم دیدم پایین تخت خوابیده
(ساعت 9)
•ات•
از خواب بیدار شدم دیدم جیمین داره لباسشو عوض میکنه
با چشم نیمه باز دیدش میزدم
ج:پاشو به مهمونا برس
از جام بلند شدم کمرم خیلی درد میکرد حتی توی این خونه اجازه خوردن یه قرص بدون اجازه جیمین هم ندارم خدایااا
(حالا یکم بریم جلو تر خلاصه)
رفتم پایین صبحونه رو حاضر کردم
دیدم ملیس و تهیونگ دست تو دست اومدن آشپزخونه
ات:صبح تون بخیر
ته و ملیس : صبح بخیر
ته:راستی جیمین کجاست
ات: الان میاد
ملیس :کمک میخوای
ات: یه لحظه هواست به نون ها باشه بیام
ملیس :ok
رفتم دستشویی دیدم اره پریودم اوففف
اومدم بیرون رفتم سمت اتاق جیمین
ات: جیمین
ج:هوم
ات:میشه....قرص بندازم
ج:چه قرصی؟ حال و حوصله ندارما بیوفتی تو بیمارستانا
ات:چیزه .....پریودم
ج:باشه بنداز
ات:مرسی....صبحونه هم حاضره
ج:الان میام
رفتم آشپزخونه ملیس داشت وسایلاا
رو حاضر میکرد تهیونگ هم از پشت بغلش کرده بود
ات: به بـــــه
ته: ات ببین یه بوس به من نمیده
ملیس :تهیونگــــ
ات: حالا ملیس تو هم اذیت نکن دیگه
ملیس:نهــــ بد آموزی داره
ات: واسه کی
ملیس:واسه ته
ات:😂ته:😁 ملیس:😂
جیمین اومد
۱۳.۲k
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.