🌷زندگینامه امام حسن عسکری(ع) بخش هشتم....🌷
🌷زندگینامه امام حسن عسکری(ع) بخش هشتم....🌷
امام حسن عسکری(ع) و امام بعد از او
ابو الادیان می گوید: من در خدمت امام عسکری(ع) کار می کردم و نوشته های او را به شهرها می بردم هنگامی که آن حضرت در بستر بیماری بود به خدمت امام رسیدم، ایشان نامه هایی نوشت و فرمود: «اینها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول می کشد و روز پانزدهم وارد سامرا می شوی در حالی که از منزل من صدای شیون می شنوی و مرا روی تخته غسل می بینی».
ابو الادیان می گوید: عرض کردم اگر این اتفاق برای شما بیفتد امام بعد از شما چه کسی خواهد بود؟
امام(ع) فرمود: «هر کس جواب نامه های مرا از تو خواست او بعد از من امام است».
ابو الادیان: نشانه ای بیفزائید.
امام(ع): «هر کس بر من نماز خواند او قائم بعد از من است».
ابو الادیان: نشانه ای دیگر بیفزائید.
امام(ع): «هر کس به آنچه در کیسه وجود دارد خبر داد او قائم بعد از من هست».
ابو الادیان: هیبت آن حضرت مانع شد که من بپرسم در کیسه چیست؟
من نامه ها را به مدائن رساندم و جواب آنها را گرفتم و چنانچه فرموده بود روز پانزدهم به سامرا برگشتم و در خانه اش صدای شیون بود و تعدادی از شیعیان مشغول غسل دادن ایشان بودند، ناگهان دیدم جعفر برادر امام بر در خانه است و شیعه گرد او جمع هستند و او را تسلیت می دهند و به امامت تهنیت می گویند! من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزی از من نپرسید سپس شخصی بیرون آمد و گفت: یا سیدی برادرت کفن شده است برخیز و بر او نماز بخوان، جعفر بن علی با جمعی از شیعیان که اطرافش بودند وارد حیاط شد و وقتی وارد صحن خانه شدیم جنازه حسن بن علی بر روی تابوت کفن کرده بود، جعفر جلو ایستاد که بر برادر نماز بخواند چون خواست الله اکبر گوید کودکی گندم گون و مجعد مو و پیوسته دندان از اطاق بیرون آمد و ردای جعفر را عقب کشید و گفت: «ای عمو! من سزاوارترم که به جنازه پدرم نمازگزارم! عقب بایست!».
جعفر با روی درهم و رنگ زرد عقب ایستاد و آن کودک جلو ایستاد و بر او نماز خواند و امام حسن عسکری(ع) در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس آن کودک گفت: «ای بصری! جواب نامه ها را بیاور که با تو است»، آنها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه. سپس نزد جعفر رفتم که داشت ناله و فریاد می کرد و از دست آن کودک می نالید، حاجز وشاء به او گفت: آن کودک که بود؟! گفت: به خدا سوگند! من تا کنون نه او را دیدم و نه او را می شناسم. ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از رحلت امام عسکری(ع) مطلع شده و به دنبال جانشین او بودند که آنان را به سوی جعفر بن علی فرستادند. قمیان بر او سلام کرده و... اظهار داشتند که نامه ها و اموالی با ما است، بگو: نامه ها از کیست و چقدر مال در این کیسه ها است؟ جعفر از جا پرید و جامه های خود را تکانید و گفت از ما علم غیب می خواهید؟! خادمی از میان خانه بیرون شد و به آنها گفت: نامه هایی که با شما است از فلان و فلان است و در همیان، هزار اشرفی است. آنها نامه ها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آن کسی که تو را برای خاطر اینها فرستاده است او امام است.[30]
ادامه در پست بعدی....
امام حسن عسکری(ع) و امام بعد از او
ابو الادیان می گوید: من در خدمت امام عسکری(ع) کار می کردم و نوشته های او را به شهرها می بردم هنگامی که آن حضرت در بستر بیماری بود به خدمت امام رسیدم، ایشان نامه هایی نوشت و فرمود: «اینها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول می کشد و روز پانزدهم وارد سامرا می شوی در حالی که از منزل من صدای شیون می شنوی و مرا روی تخته غسل می بینی».
ابو الادیان می گوید: عرض کردم اگر این اتفاق برای شما بیفتد امام بعد از شما چه کسی خواهد بود؟
امام(ع) فرمود: «هر کس جواب نامه های مرا از تو خواست او بعد از من امام است».
ابو الادیان: نشانه ای بیفزائید.
امام(ع): «هر کس بر من نماز خواند او قائم بعد از من است».
ابو الادیان: نشانه ای دیگر بیفزائید.
امام(ع): «هر کس به آنچه در کیسه وجود دارد خبر داد او قائم بعد از من هست».
ابو الادیان: هیبت آن حضرت مانع شد که من بپرسم در کیسه چیست؟
من نامه ها را به مدائن رساندم و جواب آنها را گرفتم و چنانچه فرموده بود روز پانزدهم به سامرا برگشتم و در خانه اش صدای شیون بود و تعدادی از شیعیان مشغول غسل دادن ایشان بودند، ناگهان دیدم جعفر برادر امام بر در خانه است و شیعه گرد او جمع هستند و او را تسلیت می دهند و به امامت تهنیت می گویند! من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزی از من نپرسید سپس شخصی بیرون آمد و گفت: یا سیدی برادرت کفن شده است برخیز و بر او نماز بخوان، جعفر بن علی با جمعی از شیعیان که اطرافش بودند وارد حیاط شد و وقتی وارد صحن خانه شدیم جنازه حسن بن علی بر روی تابوت کفن کرده بود، جعفر جلو ایستاد که بر برادر نماز بخواند چون خواست الله اکبر گوید کودکی گندم گون و مجعد مو و پیوسته دندان از اطاق بیرون آمد و ردای جعفر را عقب کشید و گفت: «ای عمو! من سزاوارترم که به جنازه پدرم نمازگزارم! عقب بایست!».
جعفر با روی درهم و رنگ زرد عقب ایستاد و آن کودک جلو ایستاد و بر او نماز خواند و امام حسن عسکری(ع) در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس آن کودک گفت: «ای بصری! جواب نامه ها را بیاور که با تو است»، آنها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه. سپس نزد جعفر رفتم که داشت ناله و فریاد می کرد و از دست آن کودک می نالید، حاجز وشاء به او گفت: آن کودک که بود؟! گفت: به خدا سوگند! من تا کنون نه او را دیدم و نه او را می شناسم. ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از رحلت امام عسکری(ع) مطلع شده و به دنبال جانشین او بودند که آنان را به سوی جعفر بن علی فرستادند. قمیان بر او سلام کرده و... اظهار داشتند که نامه ها و اموالی با ما است، بگو: نامه ها از کیست و چقدر مال در این کیسه ها است؟ جعفر از جا پرید و جامه های خود را تکانید و گفت از ما علم غیب می خواهید؟! خادمی از میان خانه بیرون شد و به آنها گفت: نامه هایی که با شما است از فلان و فلان است و در همیان، هزار اشرفی است. آنها نامه ها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آن کسی که تو را برای خاطر اینها فرستاده است او امام است.[30]
ادامه در پست بعدی....
۱.۷k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.