رقص مرگ
موقعیت: خانه مادر ا.ت
بادیگارد: یکم سریع تر جمع کن.اگه به خاطر ارباب نبود کشته بودمت.
مامان ا.ت: دختر تو رو خدا مواظب خودت باش خواهش میکنم بهم زنگ بزن زود به زود باخبرم کن باشه دخترم؟(گریه)
ا.ت: ناراحت نشو مامان اون مرتیکه هیچ غلطی نمیکنه(بازم میگم به ببخشید اگه فحش داره میخوام فیک یکم جذاب بشه.)
مامان ا.ت: دخترم ترو خدا ببخشید که نمیتونم کاری کنم.
ا.ت: مامان تو مواظب خودت باشی انگار مواظب منی.
مامان ا.ت: سر به سرش نزاری باشه؟ لجبازیتم کنار بزار خوب؟
ا.ت: باشه باشه
(گوشی یکی از بادیگاردا زنگ خورد)
بادیگارد: بله قربان، چشم..... هویی پاشو ارباب گفت دیگه بسه بیا پایین.
ا.ت: باشه بابا امدم.
مامان ا.ت: خدافظ عزیزم مواظب خودت باش.
ا.ت: چشم مامان
☆ات امد پایین و نزدیک ماشین کوک شد☆
کوک: زود باش سوار شو
ا.ت: منم قرار بود همین کار رو بکنم.
کوک: ...... جوابی نمیده.....
ا.ت: میخوایم بریم خونه تو؟
کوک: اهوم البته من اسمش رو نمی زارم خونه... چون عمارته
ا.ت: هه حالا هر کوفتی هست...
کوک: این رو بخون (چند تا برگه دستشه)
ا.ت: این چیه؟
کوک: یه لیست از کارای خونه و وظایف تو.
ا.ت: این همه؟
کوک: اهوم یه اتاقم شراکتی با خدمتکارا داری.
ا.ت: میدونی چیه من زنگ میزنم به پلیس.
کوک: هههه اوکی بیا زا گوشی من بزن
ا.ت: با.. باشه معلومه که میزنم.
(درحال زنگ زدن)
♧ارباب جئون شما زنگ زدید چیزی میخواید؟ نکنه چندتا نگهبان میخواید؟
ارباب چرا حرف نمیزنی؟
ا.ت: یـ.. یعنی پلیسم روت حساب میبره🫡
کوک: هی جک چیزی نمیخوام خدافظ
♧چشم ارباب خدانگهدار.
ا.ت: ببخشید.. هرچی شما بگید ارباب.
کوک: افرین اینجوری باید با اربابت حرف بزنی.
🎻قسمت③🎻
🧸لایک و فالو یادتون نره 🧸بای🌿
بادیگارد: یکم سریع تر جمع کن.اگه به خاطر ارباب نبود کشته بودمت.
مامان ا.ت: دختر تو رو خدا مواظب خودت باش خواهش میکنم بهم زنگ بزن زود به زود باخبرم کن باشه دخترم؟(گریه)
ا.ت: ناراحت نشو مامان اون مرتیکه هیچ غلطی نمیکنه(بازم میگم به ببخشید اگه فحش داره میخوام فیک یکم جذاب بشه.)
مامان ا.ت: دخترم ترو خدا ببخشید که نمیتونم کاری کنم.
ا.ت: مامان تو مواظب خودت باشی انگار مواظب منی.
مامان ا.ت: سر به سرش نزاری باشه؟ لجبازیتم کنار بزار خوب؟
ا.ت: باشه باشه
(گوشی یکی از بادیگاردا زنگ خورد)
بادیگارد: بله قربان، چشم..... هویی پاشو ارباب گفت دیگه بسه بیا پایین.
ا.ت: باشه بابا امدم.
مامان ا.ت: خدافظ عزیزم مواظب خودت باش.
ا.ت: چشم مامان
☆ات امد پایین و نزدیک ماشین کوک شد☆
کوک: زود باش سوار شو
ا.ت: منم قرار بود همین کار رو بکنم.
کوک: ...... جوابی نمیده.....
ا.ت: میخوایم بریم خونه تو؟
کوک: اهوم البته من اسمش رو نمی زارم خونه... چون عمارته
ا.ت: هه حالا هر کوفتی هست...
کوک: این رو بخون (چند تا برگه دستشه)
ا.ت: این چیه؟
کوک: یه لیست از کارای خونه و وظایف تو.
ا.ت: این همه؟
کوک: اهوم یه اتاقم شراکتی با خدمتکارا داری.
ا.ت: میدونی چیه من زنگ میزنم به پلیس.
کوک: هههه اوکی بیا زا گوشی من بزن
ا.ت: با.. باشه معلومه که میزنم.
(درحال زنگ زدن)
♧ارباب جئون شما زنگ زدید چیزی میخواید؟ نکنه چندتا نگهبان میخواید؟
ارباب چرا حرف نمیزنی؟
ا.ت: یـ.. یعنی پلیسم روت حساب میبره🫡
کوک: هی جک چیزی نمیخوام خدافظ
♧چشم ارباب خدانگهدار.
ا.ت: ببخشید.. هرچی شما بگید ارباب.
کوک: افرین اینجوری باید با اربابت حرف بزنی.
🎻قسمت③🎻
🧸لایک و فالو یادتون نره 🧸بای🌿
۵.۱k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.