دبیرستان بانگو (: فصل2 قسمت 9
چونيا سر جاش خشك شده بود و پاهاش مي لرزيد مرد لبخندي زد و نزديك شد .
نزديك و...
نزديك تر ...
چونيا تنه ي درخت رو چنگ مي زد تا بلند شه مرد نزديك شد و گفت: خواهر كوچولو...حالت چطوره !؟
چونيا با صداي لرزون گفت:
-دا..داداش ورلاين...من...من داداش چويا رو پيدا كردم:)
اين حرفو تكرار مي كرد و با ذوق بلند شد و نزديك ورلاين مي شد كه ورلاين با قيافه اي نگران و اخم به چونيا نگه مي كرد همون موقع چونيا پرسيد:
-ولي داداش ...مي دوني مشكل چيه...داداش چويا ...داداش چويا پيش عمو موريس....يه سوال ...
تو منو مجبور كردي كار كنم و بردگي تا داداش چويا زندگي خوبي داشته باشه ...ولي...ولي پيش موريسه (با داد حرف مي زد
بسه چونيا...
-اها...چون جوابي نداري بگي اينو مي گي!؟
چونيا بار اخره مي گم بسههههه
-تو يه ادم دروغ گويه اشغالي ازت بدم مياد بدم مياد ... من مي رم بردگي و تو پول ازم مي گيري و بهم مي گي براي چوياست ولي ... من توي يه خوابه زندگي مي كنم ...مي فهمي ..... تو يه عوضي ..هستي ازت بدم مياددد
[بلاخره ورلاين صبرش تموم شد و با ضربه ي محكم به صورت چونيا بهش فهموند كه بايد ساكت شه]
چونيا با چشمايي ترسيده و دستاي مشت شده به ورلاين نگاه مي كرد كه ورلاين دست چونيا رو كشيد :
-وقت براي اَدا هاي تو نداريم
و بعد چونيا رو پرت كرد تو ماشين و نشت تو ماشين و از مدرسه رفت بيرون.
(در ماشين)
چونيا مچ دستش رو گرفته بود و به دستش زل رده بود و تمام بدنش مي لرزيد كه ورلاين گفت:
-نمي خواستم اين جور شه...بهت گفتم تمومش كني ولي خودت نكردي...
اما تو از من سوء استفاده كردي ...
-خفه شو...من بهت گفتم تمومش كني ...در ضمن يه ادم خيلي پولداري هست كه قراره براي چند روز از پسرش مراقبت كني راستش ...از نزديك نديدم و قرار تلفني گذاشتم براي اين كار پول خيلي زيادي مي ده ...
اما....
-اما نداره من برادر بزرگترتمو حرف حرف منه ...فهميدي ؟!
ب...بله
[بعد از يه ربع]
بعد از يه ربع بلاخره رسيدن توي اين يه ربع چونيا حتي يه كلمه هم حرف نزد و صدايي ازش در نيومد .
ورلاين هم خيلي تعجب كرده بود اما بدون توجه به چيزي به راهش ادامه داد تا اينكه رسيدن يه خرابه ها
_هي چونيا..
بله
_برو سريع وسايلاتتو جمع كن كه بريم
اما...كجا?
_ آها يادم رفت بگم از امروز كارتو شرو مي كني
يعني چي من بايد لباس عوض كنم خودمو مرتب كنم و...
_ اوهههه...اين كارايي كه تو مي گي تا فردا صب طول مي كشه همين لباسا خوبه برو يه كيف بردار وسايلات ضروريتو بريز توش بيا بريم
باشه ولي لباسم خاكي و كثيفه تازه اين لباس فورم مدرسمه آخ با اينا
_چونيا گفتم همينا خوبه كاري كه گفتم رو انجام بده بیا بریم... زود....
به به چون نبودم پارت زیاد دادماااا🙂🤍
قدرمو بدونید دوستان... 😂😅
خوب ابز هم مثل همیشه.... تا پارت بعدی خدافس... 🙂🍷
نزديك و...
نزديك تر ...
چونيا تنه ي درخت رو چنگ مي زد تا بلند شه مرد نزديك شد و گفت: خواهر كوچولو...حالت چطوره !؟
چونيا با صداي لرزون گفت:
-دا..داداش ورلاين...من...من داداش چويا رو پيدا كردم:)
اين حرفو تكرار مي كرد و با ذوق بلند شد و نزديك ورلاين مي شد كه ورلاين با قيافه اي نگران و اخم به چونيا نگه مي كرد همون موقع چونيا پرسيد:
-ولي داداش ...مي دوني مشكل چيه...داداش چويا ...داداش چويا پيش عمو موريس....يه سوال ...
تو منو مجبور كردي كار كنم و بردگي تا داداش چويا زندگي خوبي داشته باشه ...ولي...ولي پيش موريسه (با داد حرف مي زد
بسه چونيا...
-اها...چون جوابي نداري بگي اينو مي گي!؟
چونيا بار اخره مي گم بسههههه
-تو يه ادم دروغ گويه اشغالي ازت بدم مياد بدم مياد ... من مي رم بردگي و تو پول ازم مي گيري و بهم مي گي براي چوياست ولي ... من توي يه خوابه زندگي مي كنم ...مي فهمي ..... تو يه عوضي ..هستي ازت بدم مياددد
[بلاخره ورلاين صبرش تموم شد و با ضربه ي محكم به صورت چونيا بهش فهموند كه بايد ساكت شه]
چونيا با چشمايي ترسيده و دستاي مشت شده به ورلاين نگاه مي كرد كه ورلاين دست چونيا رو كشيد :
-وقت براي اَدا هاي تو نداريم
و بعد چونيا رو پرت كرد تو ماشين و نشت تو ماشين و از مدرسه رفت بيرون.
(در ماشين)
چونيا مچ دستش رو گرفته بود و به دستش زل رده بود و تمام بدنش مي لرزيد كه ورلاين گفت:
-نمي خواستم اين جور شه...بهت گفتم تمومش كني ولي خودت نكردي...
اما تو از من سوء استفاده كردي ...
-خفه شو...من بهت گفتم تمومش كني ...در ضمن يه ادم خيلي پولداري هست كه قراره براي چند روز از پسرش مراقبت كني راستش ...از نزديك نديدم و قرار تلفني گذاشتم براي اين كار پول خيلي زيادي مي ده ...
اما....
-اما نداره من برادر بزرگترتمو حرف حرف منه ...فهميدي ؟!
ب...بله
[بعد از يه ربع]
بعد از يه ربع بلاخره رسيدن توي اين يه ربع چونيا حتي يه كلمه هم حرف نزد و صدايي ازش در نيومد .
ورلاين هم خيلي تعجب كرده بود اما بدون توجه به چيزي به راهش ادامه داد تا اينكه رسيدن يه خرابه ها
_هي چونيا..
بله
_برو سريع وسايلاتتو جمع كن كه بريم
اما...كجا?
_ آها يادم رفت بگم از امروز كارتو شرو مي كني
يعني چي من بايد لباس عوض كنم خودمو مرتب كنم و...
_ اوهههه...اين كارايي كه تو مي گي تا فردا صب طول مي كشه همين لباسا خوبه برو يه كيف بردار وسايلات ضروريتو بريز توش بيا بريم
باشه ولي لباسم خاكي و كثيفه تازه اين لباس فورم مدرسمه آخ با اينا
_چونيا گفتم همينا خوبه كاري كه گفتم رو انجام بده بیا بریم... زود....
به به چون نبودم پارت زیاد دادماااا🙂🤍
قدرمو بدونید دوستان... 😂😅
خوب ابز هم مثل همیشه.... تا پارت بعدی خدافس... 🙂🍷
۴۸۰
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.