فرشته ی مرگ پارت ۵ (آخر)
با شنیدن صدایی به سمت صدا سرمو چرخوندم و با دیدنش از جام بلند شدم...
+سلامم
_سلام خوبی
+خوبم تو چطوری
_خوبم...میای بریم بیرون از اینجا
+منظورت اونور ابشاره؟
_اره
+مگه میتونم؟
_اره چرا نتونی...فقط اگه میخوای دستمو بگیر
+باش*لبخند و ذوق
دستای ظریف و کوچیک ا/ت رو گرفتم و به صورت بامزه اش نگاه کردم لبخندی زدم و از آبشار رد شدیم
فک کنم وقتش بود که احساسی که نسبت بهش دارم رو به بهش بگم...
همین طور که داشتیم قدم میزدیم گفتم
_ا/ت...
+بله
_میخوام یه چیزی بهت بگم
+باش بگو
_من...
+تو؟
_من...تو رو خیلی دوست دارم
+واقعا!
_اره...
ا/ت سریع پرید بغلم منم متقابلاً بغلش کردم و به چشماش نگاه کردم
+منم دوست دارم
همین که اینو گفت لبامو روی لباش گذاشتم و بوسه ی عاشقانه رو شروع کردیم...
پایان
ببخشید دیر گذاشتم دیروز بخاطر بردن گوشی به مدرسه مامانم نزدیک بود ازم بکیره😔🔪بخاطر همین نتونستم امیدوارم خوشتون اومده باشه...
+سلامم
_سلام خوبی
+خوبم تو چطوری
_خوبم...میای بریم بیرون از اینجا
+منظورت اونور ابشاره؟
_اره
+مگه میتونم؟
_اره چرا نتونی...فقط اگه میخوای دستمو بگیر
+باش*لبخند و ذوق
دستای ظریف و کوچیک ا/ت رو گرفتم و به صورت بامزه اش نگاه کردم لبخندی زدم و از آبشار رد شدیم
فک کنم وقتش بود که احساسی که نسبت بهش دارم رو به بهش بگم...
همین طور که داشتیم قدم میزدیم گفتم
_ا/ت...
+بله
_میخوام یه چیزی بهت بگم
+باش بگو
_من...
+تو؟
_من...تو رو خیلی دوست دارم
+واقعا!
_اره...
ا/ت سریع پرید بغلم منم متقابلاً بغلش کردم و به چشماش نگاه کردم
+منم دوست دارم
همین که اینو گفت لبامو روی لباش گذاشتم و بوسه ی عاشقانه رو شروع کردیم...
پایان
ببخشید دیر گذاشتم دیروز بخاطر بردن گوشی به مدرسه مامانم نزدیک بود ازم بکیره😔🔪بخاطر همین نتونستم امیدوارم خوشتون اومده باشه...
۳۶.۳k
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.