مافیا سرد 23
ساعت هفت و نیمه پس وقتی دارم
اماده بشم
ویو ات :
ساعت هشت شد و تصمیم گرفتم از
الان اماده بشم
یه دوش گرفتم اومدم بیرون
موهامو خشک کردم و بهش حالت دادم
آرایش کردم و یه لباس مجلسی پوشیدم
یکم کوتاه بود ولی مهم نیست
ساعتو نگاه کردم دیدم نه شده
واسه همین رفتم اتاق ته که دیدم داره با کراواتش ور میره
ات : میخوای برات ببندم
ته : اوهوم
وقتی داشتم کراواتش میبستم بهم با لبخند زل زده بود وقتی کراواتشو بستم
منو بوسید بعد از چند مین جدا شدیم و
سوار ماشین شدیم
وقتی رسیدیم دیدم یونجون تنها نشسته
رفتیم پیشش نشستیم
یو : سلام
ات و ته : سلام
بعد ته رفت با دوستای دیگش سلام کنه
و منم با یونجون تنها بودم
ات : عه یونجون من معذرت میخوام
یو :چرا
ات : بخاطر اینکه اونروز بدون اجازه بغلت کردم
یو : اشکال نداره اگه بازم خواستی
چیز عه یعنی اشکال نداره
که دیدم که دیدم یه پسره اشنا اومده تو
یکم که نگاه کردم فهمیدم آره
اون اینجا چیکار میکنه واییی
که دیدم اونم منو دید و اومد سمت من
منم میخواستم از دستش فرار کنم واسه
همین رفتم دسشویی که گیرم انداخت
ات : برو اون ور
آر : باید باهم حرف بزنیم ات
ات : آرش لطفا
آر : فقط چند تا سوال میپرسم همین
ات : خب
آر : اون پسره کی بود اونروز پای تلفن
ات : تهیونگ
آر : اون دزدیدن تکه
ات : کی به تو گفته
آر : بابات
ات : پس چرا نمیاد دنبالم (بغض)
ویو آر : نمیتونستم بهش بگم چرا
آر : ببین عه عزیزم
ات : نمیخوام دروغ بگی
همه چی رو میدونم
که بغضش ترکید
وقتی بغضش ترکید نتونستم تحمل کنم و بغلش کردن
ویو یونجون
دیدم ات خبریش نیست
رفتم دنبالش که دیدم یه پسره اتو
بغل کرده
یو : ات
که دیدم جدا شدن
لطفا حمایت 🐌💍
اماده بشم
ویو ات :
ساعت هشت شد و تصمیم گرفتم از
الان اماده بشم
یه دوش گرفتم اومدم بیرون
موهامو خشک کردم و بهش حالت دادم
آرایش کردم و یه لباس مجلسی پوشیدم
یکم کوتاه بود ولی مهم نیست
ساعتو نگاه کردم دیدم نه شده
واسه همین رفتم اتاق ته که دیدم داره با کراواتش ور میره
ات : میخوای برات ببندم
ته : اوهوم
وقتی داشتم کراواتش میبستم بهم با لبخند زل زده بود وقتی کراواتشو بستم
منو بوسید بعد از چند مین جدا شدیم و
سوار ماشین شدیم
وقتی رسیدیم دیدم یونجون تنها نشسته
رفتیم پیشش نشستیم
یو : سلام
ات و ته : سلام
بعد ته رفت با دوستای دیگش سلام کنه
و منم با یونجون تنها بودم
ات : عه یونجون من معذرت میخوام
یو :چرا
ات : بخاطر اینکه اونروز بدون اجازه بغلت کردم
یو : اشکال نداره اگه بازم خواستی
چیز عه یعنی اشکال نداره
که دیدم که دیدم یه پسره اشنا اومده تو
یکم که نگاه کردم فهمیدم آره
اون اینجا چیکار میکنه واییی
که دیدم اونم منو دید و اومد سمت من
منم میخواستم از دستش فرار کنم واسه
همین رفتم دسشویی که گیرم انداخت
ات : برو اون ور
آر : باید باهم حرف بزنیم ات
ات : آرش لطفا
آر : فقط چند تا سوال میپرسم همین
ات : خب
آر : اون پسره کی بود اونروز پای تلفن
ات : تهیونگ
آر : اون دزدیدن تکه
ات : کی به تو گفته
آر : بابات
ات : پس چرا نمیاد دنبالم (بغض)
ویو آر : نمیتونستم بهش بگم چرا
آر : ببین عه عزیزم
ات : نمیخوام دروغ بگی
همه چی رو میدونم
که بغضش ترکید
وقتی بغضش ترکید نتونستم تحمل کنم و بغلش کردن
ویو یونجون
دیدم ات خبریش نیست
رفتم دنبالش که دیدم یه پسره اتو
بغل کرده
یو : ات
که دیدم جدا شدن
لطفا حمایت 🐌💍
۴.۴k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.