(اون یه خوناشامه!)فیک جونگ کوک پارت دوم
صدای جیغ اومد با ترس بلند شدم شب شده بود و همه جا تاریک بود اروم پا گذاشتم پایین تخت و بلند شدم رفتم چراغو روشن کردم و رفتم تو تراس اتاق دیدم یه دختر از عمارت اومد بیرون که جونگ کوک هم دنبالش بود دختره:نمیخوام تو قول دادی قول دادی اونو نابود کنی بعد الان ازش -صداتو بیار پایین گفتم تورو نمیخوام من الان اونو دوسش دارم دیدم تمام مدت که داشتم حرف میزدم اون به یه جایی خیره شده بود برگشتم و دیدم ا/ت با چشای خیس و براق داره نگاه میکنه وقتی دید دارم نگاهش میکنم سری رفت تو اتاق از زبون ا/ت: نمیدونستم اون یکیو دوست داره مهم نیست اون هرکاری باهام میکنه مطمعنم منو میکشه نمیشه بهش اعتماد کرد بلند شدم رفتم پایین و رفتم یه چیزی بخورم *انگار فهمیذی کوک یکیو دوست دارم .. محلش ندادم *هومم حرف نمیزنی؟؟ -... *بای بلند شد و رفت بیرون منم یکم اذا خوردم و دوباره رفتم تو اتاق و رفتم تو حموم .... اومدم بیرون که دیدم جونگ کوک داره نگاه میکنه +س..سلام -ا/ت +هوم رفتم از کمد لباس برداشتم و خواستم برم تو حموم که دستمو گرفت +چیه -میخوام همه چیو توضیح بدم دستمو با جرعت از دستش کشیدم بیرون و رفتم تو حموم لباسامو پوشیدم و وقتی اومدم بیرون و رفتم تو تخت که اومد کنارم و از پشت بغلم کرد -ا/ت +...-عوضی +...-جواب نمیدی؟ یکم ازم جدا شد و شلوارمو کشید پایین و یه چک به باسنم زد لبمو گاز کرفتم از درد -بازم میخوای؟ همینجوری داشت میرد اخه چرا اون با دختره من باید دردشو بکشم😭🥺🥺 -حرف نمیزنی +هقق ..هققق -اوخی بیب گریه نکن شلوارمو کشید بالا و منو برگردنوند و به خودش نزدیک کرد و لبمو بوسید -اونو مادرم فرستاده دوباره یه بوس زد -گفته باید با اون ازدواج کنم یه بوس دیگه زد -ولی من ازش بدم میاد و نمیخوامش اینو بدون و یه بوس دیگه -همم حرفی نداری؟ +نه -اها +..-بیا بخوابیم شام خوردی؟؟ +اوهوم -خوبه همونجوری بغلش خوابم برد .....ادامه دارد 🍷❤️
۷۸.۲k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.