p2
p2
《چانگبین》
رفته بودین سینما دختر پدری داشتین فیلمی که بازیگر مورد علاقت بازی کرده بود را میدیدن بعد از اینکه فیلم تموم شد رفتین و حساب خوراکی هایی که خورده بودید را دادین، چانگبین لبخندی زد و بهت نگاه کرد
چانگبین: خوش گذشت دخترم؟
با ذوق جوابشو دادی
ات: اره .. ممنونممم باباییی
به بغلش رفتی و محکم هم دیگرو بغل کردین حس خیسی بین پاهات کردی..تعجب کردی و برای اینکه بفهمی چرا خیسن..به سمت سرویس بهداشتی مکانی که بودین رفتی، شلوارت را پایین...کشیدی همراه با لباس زیر گل گلیت ، با دیدن مقداری خون ترسیدی .. میدونستی پریودی چیه ولی خب بازم ترسیدی و خجالت میکشیدی از پدرت از اونجا بیرون امدی که چانگبین امد سمتت
چانگبین: بریم دخترم؟
مکثی کردی و سرت را پایین انداختی
ات: .. چیزه..من..پریود شدم...
چانگبین:..اوه..پیشت پد داری؟
سری به معنی نه تکان دادی
چانگبین: * لبخند* نترس دخترم..میریم از داروخونه میخریم نزاراین فسقلی روزمونو خراب کنه
لبخندی بخاطر حرفش زدی
ات: چشمم
《هیونجین 》
روی صندلی های چوبیِ زرد رنگ نشسته بودید داشتی درمورد همکلاسی هات و همینطور درسات حرف میزدی،با ذوق و شوق از زندگی روز مرت میگفتی،هیونجین با لیخند رضایت مندی بهت گوش میداد و هرازگاهی سرش را ارام و اهسته تکان میداد از اینکه داشت بهت گوش میکرد خوشحالت میکرد، با دیدن بستنی فروشی ای که جلوی پل توقف کرده بود لبخندت کشیده تر شد
=اپاااا میشه برام بخری؟!
با انگشتت به بستنی فروشی اشاره کردی،هیونجین به نقطه ای که نشان داده بودی نگاه کرد و لبخند کوتاهی زد و سرش را ارام تکان داد
÷ البته پرنسس بابا
بخاطر لقبی که بهت داد خوشحال شدی و از سرجات بلند شدی هیون هنوزم نشسته بود و بهت نگاه میکرد که با دیدن وضع شلوارت لبخندش محو شد
÷ ا..ت..
برگشتی و بهش نگاه کردی با صورت نگران کنندش روبه رو شدی که باعث شد بترسی و نگران بشی
=چیزی شده؟؟
نفسشو داد بیرون
÷ مناسفم ولی باید بریم خونه
= چیی چراا
لبخندی زد
÷چون..* نگاهی به چپ و راست کرد،صداش را ارام کرد * .. تو درحال خونریزی کردنی!!*خنده اروم*
از حرفش چیزی نفهمیدی و زود دستاتو جلو صورتت گرفتی
=من..دارمم..میمیرممممم؟؟؟
بلند شد و دستی به موهای کوتاهت زد بعد خنده ای کرد
÷نه پرنسس..قرار نیست بمیری
اول کتی که توی تنش بود را بیرون اورد و دور کمرت گرهش زد و بعد دستشو روی شونه سفیدت گذاشت
÷بریم؟
سری تکان دادی و دوتایی شروع به قدم زدن به سمت ماشینی که روبه روتون پارک شدع بود کردین
《چانگبین》
رفته بودین سینما دختر پدری داشتین فیلمی که بازیگر مورد علاقت بازی کرده بود را میدیدن بعد از اینکه فیلم تموم شد رفتین و حساب خوراکی هایی که خورده بودید را دادین، چانگبین لبخندی زد و بهت نگاه کرد
چانگبین: خوش گذشت دخترم؟
با ذوق جوابشو دادی
ات: اره .. ممنونممم باباییی
به بغلش رفتی و محکم هم دیگرو بغل کردین حس خیسی بین پاهات کردی..تعجب کردی و برای اینکه بفهمی چرا خیسن..به سمت سرویس بهداشتی مکانی که بودین رفتی، شلوارت را پایین...کشیدی همراه با لباس زیر گل گلیت ، با دیدن مقداری خون ترسیدی .. میدونستی پریودی چیه ولی خب بازم ترسیدی و خجالت میکشیدی از پدرت از اونجا بیرون امدی که چانگبین امد سمتت
چانگبین: بریم دخترم؟
مکثی کردی و سرت را پایین انداختی
ات: .. چیزه..من..پریود شدم...
چانگبین:..اوه..پیشت پد داری؟
سری به معنی نه تکان دادی
چانگبین: * لبخند* نترس دخترم..میریم از داروخونه میخریم نزاراین فسقلی روزمونو خراب کنه
لبخندی بخاطر حرفش زدی
ات: چشمم
《هیونجین 》
روی صندلی های چوبیِ زرد رنگ نشسته بودید داشتی درمورد همکلاسی هات و همینطور درسات حرف میزدی،با ذوق و شوق از زندگی روز مرت میگفتی،هیونجین با لیخند رضایت مندی بهت گوش میداد و هرازگاهی سرش را ارام و اهسته تکان میداد از اینکه داشت بهت گوش میکرد خوشحالت میکرد، با دیدن بستنی فروشی ای که جلوی پل توقف کرده بود لبخندت کشیده تر شد
=اپاااا میشه برام بخری؟!
با انگشتت به بستنی فروشی اشاره کردی،هیونجین به نقطه ای که نشان داده بودی نگاه کرد و لبخند کوتاهی زد و سرش را ارام تکان داد
÷ البته پرنسس بابا
بخاطر لقبی که بهت داد خوشحال شدی و از سرجات بلند شدی هیون هنوزم نشسته بود و بهت نگاه میکرد که با دیدن وضع شلوارت لبخندش محو شد
÷ ا..ت..
برگشتی و بهش نگاه کردی با صورت نگران کنندش روبه رو شدی که باعث شد بترسی و نگران بشی
=چیزی شده؟؟
نفسشو داد بیرون
÷ مناسفم ولی باید بریم خونه
= چیی چراا
لبخندی زد
÷چون..* نگاهی به چپ و راست کرد،صداش را ارام کرد * .. تو درحال خونریزی کردنی!!*خنده اروم*
از حرفش چیزی نفهمیدی و زود دستاتو جلو صورتت گرفتی
=من..دارمم..میمیرممممم؟؟؟
بلند شد و دستی به موهای کوتاهت زد بعد خنده ای کرد
÷نه پرنسس..قرار نیست بمیری
اول کتی که توی تنش بود را بیرون اورد و دور کمرت گرهش زد و بعد دستشو روی شونه سفیدت گذاشت
÷بریم؟
سری تکان دادی و دوتایی شروع به قدم زدن به سمت ماشینی که روبه روتون پارک شدع بود کردین
۱۲.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.