دلخوشم به اینکه
دلخوشم به اینکه
دلواپسیهایم را بلدی...
وقتی دلَم میگیرد بی آنکه بگویم،
پنجره را باز میکنی
وقتی باران میبارد
در لیوانِ خودت
برایم چای میریزی
و پرده را کنار میزنی.
برای دستهایم نگرانی
وقتی میلرزد و سکوت میکند
و نگاهت را با بیقراریام هماهنگ
میکنی...
دلواپسیهایم را بلدی...
وقتی دلَم میگیرد بی آنکه بگویم،
پنجره را باز میکنی
وقتی باران میبارد
در لیوانِ خودت
برایم چای میریزی
و پرده را کنار میزنی.
برای دستهایم نگرانی
وقتی میلرزد و سکوت میکند
و نگاهت را با بیقراریام هماهنگ
میکنی...
۶.۶k
۰۵ دی ۱۴۰۰