عشق از نو “پارت دوم “(2)
«پنج ماهه بعد...»
ویو کوکی
کلاس امروزم تموم شد تو این پنج ماهه من و تهیونگ رفیقای خیلی صمیمی شده بودیم و ته ته وارد اکیپمون شده بود من به کسی نگفتم ولی از تهیونگ خوشم اومده بود با خودم کنلجار رفتم به فکر درسام باشم ولی عا.شق شده بودم عا.شق پسری از جنس خودم حس گ.ی بودن بهم دست داده بود دلم میخواست طعم ل.باشو بچشم ولی واقعی و دوطرفه
{فلش بک هفته پیش }
علامت نامی / علامت جین * علامت یونگی ^ علامت جیهوپ » علامت جیمین ؛ علامت تهیونگ _ علامت جونگکوک +
ویو تهیونگ داشتیم با پسرا جرات حقیقت بازی میکردیم که تشنم شد بلند شدم برم که کوکی گفت
+ته ته کجا میری
_هیونگ تشنمه میخوام آب بخورم
؛منم میخوام بزار باهات بیام
+مواظب خودت باش کیوتچه
جیمین داشت بلند میشد که پاش خورد به زانوم من پام خالی شد افتادم رو کوکی و ل.بام خورد تو ل.باش کوکی چشماشو بسته بود منم با تعجب نگاش میکردم که با صدای خنده بچها به خودمون اومدیم کوکی از کمرم گرفت بلندم کرد خودشم باهام بلند شد و گفت
+بهت گفته بودم موظب خودت باش بیب
/*^»؛ اووووووووو 😂(باهم گفتن مثلا😐😂)
/خوشمزه بود ؟
^حال کردینا
»اونا زوج باحالی میشن
؛پام جای درستی خورد
_ب..بب…ببخش…ببخشید (با حالت سرخ شده)
+عیبی نداره بیبی خوبی جاییت که آسیب ندید
_نه خوبم همه جام اوکیه
+خوبه بشین من میرم برات آب بیارم
_نه خودم می..
+هششش گفتم میرم دیگه (با آرامش)
_ببخشید هیونگ
کوکی رفت برام اب بیاره منم به اتفاقای چن دقیقه پیش فک کردم و لبخند زدم چون من عاشقش بودم خیلی وقته از وقتی دیدمش یه حسی قلبم و پر کرده دوسش دارم کاش مال من بود کاش حسم دو طرفه بود ولی اون باهام بیشتر اوقات سرده اون بیبی هم تیکه کلامشه که فقط به من میگه نمیدونم چرا…
بعد یک دقیقه وقتی اومد ازش تشکر کردم و گفت
+بیا بشین میخوام خودم بهت آب بدم
_چ..چی (با تعجب زیاد)
+بشین رو پاها.م
_و..ولی..
نزاشت حرفم و کامل بزنم از کمرم گرفت و منو نشوند رو پا.هاش وقتی نشستم یچیزی زیرم سیخ شده بود یکم فک کردم فهمیدم د.یک ورم کرده کوکیه اب دهنمو صدا دار قورت دادم آب و گرفت جلوم با استرس از دستش گرفتم دستاشو گذاشت رو دستام
آب رو نزدیک لبام کرد و خودشم فاصله ای باهام نداشت اب و خوردم و ازش تشکر کردم وقتی گفت قابلی نداشت لباش میخورد به ل.بام قلبم میخواست هر لحظه از قفسه سینم پاره شه ولی کوکی برعکس من ری اکشنی نشون نمیداد اب رو گذاشت رو میز عسلی جلو پاش کنار کارت بازی ها (مو به مو 😂)
؛خوشبحالش هیونگش براش اب آورد
^واقعا ؟
یونگی بلند شد رفت برای جیمین اب آورد دستشو گذاشت پشت سر جیمین و اب رو گذاشت رو لباش وقتی خورد لبخند زد و یونگی رو بغل کرد «چن دقیقه بعد» بچها مشغول بازی بودن خواستم از رو پاهای کوکی بلند شم که محکم از کمرم گرفت و ل.باشو نزدیک لاله گوشم کرد و زمزمه کرد
+جایی میری بیب
_میخوام بشینم سر جام
+الانم نشستی
_پاهات خسته میشه
+بشین راحتم
_ولی…
خواستم حرف بزنم که با قیافه خمار و عصبی کوکی خفه شدم(بیا من بجات خفه شم شما حرف بزن😂)
{پایان فلش بک}
تو همین فکرا بودم که ینفر از پشت کمر.م و گرفت
_به چی فک میکنی هیونگ
+ها..به درس امروز
_چیشده
+نمیتونم یه مسئله شو حل کنم
_کمک میخوایی
+اره
_بیا بریم خونه تا باهم مشکلتو حل کنیم
+باش
ویو شب
خونه ته ته رو تخ.ت داشتیم مسئله رو حل میکردیم که تهیونگ با استرس که معلوم بود چشه بلند شد
+اتفاقی افتاده
_گرممه
+خب صب کن در پنجره رو باز کنم
در تراس و باز کردم وقتی برگشتم ته ته لباس.شو در آورده بود
+چ..چر..چرا ل.خت شدی منکه درارو باز کردم
_ببخشید واقعا گرممه
_بشین یکم دیگه مونده
+او اره مرسی
خواستم بشینم رو تخت پام رفت پشت پام خوردم به لبه میز افتادم رو تهیونگ لبا.مون خورد بهم چن دقیقه همینجوری موندیم که کوکی به خودش اومد
+بیب (سوالی)
_او ب…بب…بخشید کوکی
+منکه حال میکنم هر دفعه میوفتی روم
_چ..چی…چر…چرا (با خجالت )
+چون خوشم میاد ازت
_چیییییییی (با داد و خجالت)
+بب…ببخشید منظور خواسی نداشتم
_یع…یعنی…چ…چی…که..خو..خوشت…م..می..میاد
+آممم ببین هیونگ بزار رک باشم باهات من از وقتی نشستی رو میزم ازت خوشم اومد ولی اونموقع رفیقم بودی ولی کم کم فهمیدم دوست دارم منم یه گی.ام و دوس دارم ترو ما.ل خودم کنم چون عاشقتم
_چ..چی..یع….یعن…یعنی….چ…چی
+باشه فهمیدم تو منو دوس نداری
+ببخشید بابت حرفام نمیخواستم ناراحتت کنم
+من…من و تو فقط رفیقیم هیونگ میدونم (با ناراحتی)
“راوی”
ادامش رو ویسگون نزاشت بنویسم بزنید صفحه بعد
ویو کوکی
کلاس امروزم تموم شد تو این پنج ماهه من و تهیونگ رفیقای خیلی صمیمی شده بودیم و ته ته وارد اکیپمون شده بود من به کسی نگفتم ولی از تهیونگ خوشم اومده بود با خودم کنلجار رفتم به فکر درسام باشم ولی عا.شق شده بودم عا.شق پسری از جنس خودم حس گ.ی بودن بهم دست داده بود دلم میخواست طعم ل.باشو بچشم ولی واقعی و دوطرفه
{فلش بک هفته پیش }
علامت نامی / علامت جین * علامت یونگی ^ علامت جیهوپ » علامت جیمین ؛ علامت تهیونگ _ علامت جونگکوک +
ویو تهیونگ داشتیم با پسرا جرات حقیقت بازی میکردیم که تشنم شد بلند شدم برم که کوکی گفت
+ته ته کجا میری
_هیونگ تشنمه میخوام آب بخورم
؛منم میخوام بزار باهات بیام
+مواظب خودت باش کیوتچه
جیمین داشت بلند میشد که پاش خورد به زانوم من پام خالی شد افتادم رو کوکی و ل.بام خورد تو ل.باش کوکی چشماشو بسته بود منم با تعجب نگاش میکردم که با صدای خنده بچها به خودمون اومدیم کوکی از کمرم گرفت بلندم کرد خودشم باهام بلند شد و گفت
+بهت گفته بودم موظب خودت باش بیب
/*^»؛ اووووووووو 😂(باهم گفتن مثلا😐😂)
/خوشمزه بود ؟
^حال کردینا
»اونا زوج باحالی میشن
؛پام جای درستی خورد
_ب..بب…ببخش…ببخشید (با حالت سرخ شده)
+عیبی نداره بیبی خوبی جاییت که آسیب ندید
_نه خوبم همه جام اوکیه
+خوبه بشین من میرم برات آب بیارم
_نه خودم می..
+هششش گفتم میرم دیگه (با آرامش)
_ببخشید هیونگ
کوکی رفت برام اب بیاره منم به اتفاقای چن دقیقه پیش فک کردم و لبخند زدم چون من عاشقش بودم خیلی وقته از وقتی دیدمش یه حسی قلبم و پر کرده دوسش دارم کاش مال من بود کاش حسم دو طرفه بود ولی اون باهام بیشتر اوقات سرده اون بیبی هم تیکه کلامشه که فقط به من میگه نمیدونم چرا…
بعد یک دقیقه وقتی اومد ازش تشکر کردم و گفت
+بیا بشین میخوام خودم بهت آب بدم
_چ..چی (با تعجب زیاد)
+بشین رو پاها.م
_و..ولی..
نزاشت حرفم و کامل بزنم از کمرم گرفت و منو نشوند رو پا.هاش وقتی نشستم یچیزی زیرم سیخ شده بود یکم فک کردم فهمیدم د.یک ورم کرده کوکیه اب دهنمو صدا دار قورت دادم آب و گرفت جلوم با استرس از دستش گرفتم دستاشو گذاشت رو دستام
آب رو نزدیک لبام کرد و خودشم فاصله ای باهام نداشت اب و خوردم و ازش تشکر کردم وقتی گفت قابلی نداشت لباش میخورد به ل.بام قلبم میخواست هر لحظه از قفسه سینم پاره شه ولی کوکی برعکس من ری اکشنی نشون نمیداد اب رو گذاشت رو میز عسلی جلو پاش کنار کارت بازی ها (مو به مو 😂)
؛خوشبحالش هیونگش براش اب آورد
^واقعا ؟
یونگی بلند شد رفت برای جیمین اب آورد دستشو گذاشت پشت سر جیمین و اب رو گذاشت رو لباش وقتی خورد لبخند زد و یونگی رو بغل کرد «چن دقیقه بعد» بچها مشغول بازی بودن خواستم از رو پاهای کوکی بلند شم که محکم از کمرم گرفت و ل.باشو نزدیک لاله گوشم کرد و زمزمه کرد
+جایی میری بیب
_میخوام بشینم سر جام
+الانم نشستی
_پاهات خسته میشه
+بشین راحتم
_ولی…
خواستم حرف بزنم که با قیافه خمار و عصبی کوکی خفه شدم(بیا من بجات خفه شم شما حرف بزن😂)
{پایان فلش بک}
تو همین فکرا بودم که ینفر از پشت کمر.م و گرفت
_به چی فک میکنی هیونگ
+ها..به درس امروز
_چیشده
+نمیتونم یه مسئله شو حل کنم
_کمک میخوایی
+اره
_بیا بریم خونه تا باهم مشکلتو حل کنیم
+باش
ویو شب
خونه ته ته رو تخ.ت داشتیم مسئله رو حل میکردیم که تهیونگ با استرس که معلوم بود چشه بلند شد
+اتفاقی افتاده
_گرممه
+خب صب کن در پنجره رو باز کنم
در تراس و باز کردم وقتی برگشتم ته ته لباس.شو در آورده بود
+چ..چر..چرا ل.خت شدی منکه درارو باز کردم
_ببخشید واقعا گرممه
_بشین یکم دیگه مونده
+او اره مرسی
خواستم بشینم رو تخت پام رفت پشت پام خوردم به لبه میز افتادم رو تهیونگ لبا.مون خورد بهم چن دقیقه همینجوری موندیم که کوکی به خودش اومد
+بیب (سوالی)
_او ب…بب…بخشید کوکی
+منکه حال میکنم هر دفعه میوفتی روم
_چ..چی…چر…چرا (با خجالت )
+چون خوشم میاد ازت
_چیییییییی (با داد و خجالت)
+بب…ببخشید منظور خواسی نداشتم
_یع…یعنی…چ…چی…که..خو..خوشت…م..می..میاد
+آممم ببین هیونگ بزار رک باشم باهات من از وقتی نشستی رو میزم ازت خوشم اومد ولی اونموقع رفیقم بودی ولی کم کم فهمیدم دوست دارم منم یه گی.ام و دوس دارم ترو ما.ل خودم کنم چون عاشقتم
_چ..چی..یع….یعن…یعنی….چ…چی
+باشه فهمیدم تو منو دوس نداری
+ببخشید بابت حرفام نمیخواستم ناراحتت کنم
+من…من و تو فقط رفیقیم هیونگ میدونم (با ناراحتی)
“راوی”
ادامش رو ویسگون نزاشت بنویسم بزنید صفحه بعد
۱۹.۰k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.