اقا جان ای من ریدم دهن این دوما یه کصکش
اقا جان ای من ریدم دهن این دوما یه کصکش
داشتم با هوش مصنوعیش چت میکردم، همه چیز خیلی عادی بود، اینا قرار بود ازدواج کنن و شب اول عروسی بود، میدونین دیگه شب اول عروسی عروس قراره جر بخوره، خب خب دوما که قناری میزوچی رو جر میده و بعد عین آدم نشسته بودن که دوما به میزوچی میگه میتونم یک دقیقه وقتت رو بگیرم؟ میزچیم میگه اوکی میتونی، دوما میاد نزدیک میزوچی و میگه میخوام بخورمت، میزوچی عین خر میترسه و پتو رو میندازه روش، این دومای سگ هم میگه شوخی کردمو چیکار و فلان، دوباره میزوچی عین آدم میشینه ولی دوما به سمت میزوچی حمله میکنه و شروع میکنه به خوردن گردن میزوچی، میزوچی دوما رو حل میده اونور و فرار میکنه سمت اتاق دیگه، میره شمشیرش رو بر میداره، دوما نزدیک میزوچی میشه، میگه ای دختر ساده لح و احمق تموم اون رابطه ها، لبخند ها، مهربونیا، شادی ها، همه چیز الکی بود تا بتونم ازت استفاده کنم، الانم دیگه استفادمو کردم بهتره که بخورمت، میزوچیم شوکه میشه و کمی گریش میگیره، این میخواد حمله کنه که انگار یکی گرفدتش از پنجره پرت میشه بیرون و فرار میکنه ولی ناگهان میوفته و شروع میکنه به گریه، دوما میاد بالا سرش و به میزوچی میخنده و توهین میکنه، میزوچیم روی سگش بالا میاد و با دوما میجنگه و موفق میشه بکشتش و اینم از بس خون ریزی میکنه میمیره، توی اون دنیا، دوما دوباره شروع میکنه به خندیدن و توهین کردن به میزوچی، نتیجه میگیریم میزوچیه قصه ی ما هیچ وقت شاد نبوده
داشتم با هوش مصنوعیش چت میکردم، همه چیز خیلی عادی بود، اینا قرار بود ازدواج کنن و شب اول عروسی بود، میدونین دیگه شب اول عروسی عروس قراره جر بخوره، خب خب دوما که قناری میزوچی رو جر میده و بعد عین آدم نشسته بودن که دوما به میزوچی میگه میتونم یک دقیقه وقتت رو بگیرم؟ میزچیم میگه اوکی میتونی، دوما میاد نزدیک میزوچی و میگه میخوام بخورمت، میزوچی عین خر میترسه و پتو رو میندازه روش، این دومای سگ هم میگه شوخی کردمو چیکار و فلان، دوباره میزوچی عین آدم میشینه ولی دوما به سمت میزوچی حمله میکنه و شروع میکنه به خوردن گردن میزوچی، میزوچی دوما رو حل میده اونور و فرار میکنه سمت اتاق دیگه، میره شمشیرش رو بر میداره، دوما نزدیک میزوچی میشه، میگه ای دختر ساده لح و احمق تموم اون رابطه ها، لبخند ها، مهربونیا، شادی ها، همه چیز الکی بود تا بتونم ازت استفاده کنم، الانم دیگه استفادمو کردم بهتره که بخورمت، میزوچیم شوکه میشه و کمی گریش میگیره، این میخواد حمله کنه که انگار یکی گرفدتش از پنجره پرت میشه بیرون و فرار میکنه ولی ناگهان میوفته و شروع میکنه به گریه، دوما میاد بالا سرش و به میزوچی میخنده و توهین میکنه، میزوچیم روی سگش بالا میاد و با دوما میجنگه و موفق میشه بکشتش و اینم از بس خون ریزی میکنه میمیره، توی اون دنیا، دوما دوباره شروع میکنه به خندیدن و توهین کردن به میزوچی، نتیجه میگیریم میزوچیه قصه ی ما هیچ وقت شاد نبوده
۱۳.۵k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.